آن شیوه که غارت گر صد قافله جان نیست
در سلسله ی حسن تواش نام و نشان نیست
بی لطفی ات از ترک ستم گشت یقینم
این تلخی جان دادنم از زهر کمان نیست
در روز جزا دست شهیدان محبت
دستی است که گیرنده ی دامان و عنان نیست
دل صاحب دردی است که در حالت شیون
با آه خراشیده دل ماتمیان نیست
رنهار مخر گر همه سیلی بفروشند
آن گوهر نایاب که در هیچ دکان نیست
نومید مشو عرفی و افکنده عنان باش
هر چند که از کعبه ی مقصود نشان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون غارتگری، محبت، و ناامیدی اشاره دارد. شاعر با بیان اینکه غارتگرانی که جان انسانی را میگیرند وجود ندارند، نشان میدهد که در دنیای اخلاقی نیکو، ظلم و ستم جایی ندارد. او همچنین به تلخی جان دادن و بیلطفی اشاره میکند و میگوید در روز جزا، عشق و محبت دست بالایی خواهد داشت. شاعر در ادامه از دل دردآور و شیون از فقدان سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که ارزشهای حقیقی و نایاب را نمیتوان در دکانها یافت. در پایان، به ناامیدی اشاره میکند، اما خواننده را تشویق به ادامه تلاش و ایمان به مقصد میکند، حتی اگر نشانهای از آن نباشد.
هوش مصنوعی: شیوهای که در آن دزد از صد قافله زندگی نمیدزدد، در زنجیره زیبایی تو نام و نشانی ندارد.
هوش مصنوعی: فقدان محبت تو باعث شد که مطمئن شوم این تلخی زندگی من ناشی از ستمی نیست که به من میشود، بلکه از زهر تیر برآمده است.
هوش مصنوعی: در روز حسابرسی، شهیدان از عشق و محبت به مقام و جایگاهی دست یافتهاند که هیچ چیزی نمیتواند آنها را دربند کند یا از مسیرشان بازدارد.
هوش مصنوعی: دل کسی پر از درد و غم است که در حال گریه و شیون است و این درد و اندوه او برای دیگران که در حال عزاداری هستند، قابل احساس نیست.
هوش مصنوعی: اگرچه همه چیز را میتوان فروخت و داد، اما آن جواهر نایابی که در هیچ جایی قابل دستیابی نیست، هرگز نخواهد بود.
هوش مصنوعی: ناامید نشو، عرفی! خود را رها نکن و ادامه ده. حتی اگر نشانهای از هدف و مقصودت دیده نمیشود، باز هم باید استوار بمانی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هجر توام کار به جز آه و فغان نیست
در پیش توام دان که زبانم به دهان نیست
بی دوست اگر خلق به جان می زید و سر
هم جان و سر دوست که ما را سر آن نیست
سهل است اگر هر دو جهان باز گذارند
[...]
از دولت دیدار تو دل را غم جان نیست
جان را ز غم عشق تو پروای جهان نیست
در کوی تو گمشد پی عشاق بیک بار
آن جا که تویی از دو جهان نام و نشان نیست
زهاد، مگویید که: ما از همه بهتر
[...]
رفتن ز درت کار من دل نگران نیست
گر کشته شوم خونم از آن کوی روان نیست
با تیر بلا چون هدفم روی گشاده
گر کوه شود درد غم عشق گران نیست
حال من بی برگ نوا را چه شناسد
[...]
آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست
محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست
بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
[...]
مهر تو به هر سینه عیان است و عیان نیست
چون عکس در آیینه نهان است و نهان نیست
با خلق جهان چشم سیهمست تو گویا است
این طرفه که با جمله زبان است و زبان نیست
فریاد که سررشته آشوب دو عالم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.