جز در پناه وصل و دل استوار دوست
کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست
قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود
از التماس دشمن و از اعبتار دوست
صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق
آن هم به سعی غمزه ی مردم شکار دوست
هرگز بهار لطف و خزان ستم نبود
در بوستان حسن همیشه بهار دوست
بر سر کلاه عزت عشقم حرام باد
گر وقت صحبتش ننهم بر کنار دوست
عرفی به حال نزع رسیدی و به شدی
شرمت نیامد از دل امیدوار دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به اهمیت عشق و محبت دوستانه اشاره میکند و بیان میکند که تنها در کنار دوست و با دل مطمئن میتوان آرامش و سعادت واقعی را یافت. او تأکید میکند که حتی در سختترین شرایط، محبت و دوستی میتواند قدرتی فراتر از دشمنی و کینهورزی داشته باشد. همچنین، او از تضاد بین زیبایی بهار و ستم خزان صحبت میکند و میگوید که در باغ دوستی همیشه بهار و زیبایی وجود دارد. شاعر در پایان به عشق و وفاداری خود اشاره میکند و میگوید که برای او، صحبت با دوست باارزشتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: تنها در سایهی محبت و دل مطمئن از دوست، هیچکس در سرزمین دوست نمیتواند به آرامش خیال برسد.
هوش مصنوعی: قاتل به قدری از کار خود راضی و خوشحال است که حتی از التماسهای دشمن و محبتهای دوست هم بیرحمتر میشود.
هوش مصنوعی: صد نفر به خاطر نام و شهرت جان خود را فدای میکنند، اما یک نفر برای عشق واقعی و عمیق خود جان میدهد، که این نیز به خاطر تلاش و چشمچرانی زیبای محبوبش است.
هوش مصنوعی: در این بوستان زیبایی، همواره فصل بهار و محبت حاکم است و هیچ نشانهای از خشونت و ستم در میان نیست.
هوش مصنوعی: بر سر کلاه با ارزش عزت عشق من، اگر در زمان صحبت کردنش به دوست خود نزدیک نشوم، بر من حرام است.
هوش مصنوعی: تو در حال ناز و غم به سر میبردی و حالتی سخت به خود گرفته بودی، اما شرم از دل دوستی که امیدوارانه به تو نگاه میکرد، الهام نمیکرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست
خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست
دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم
[...]
دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست
خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست
بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب
حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست
صد جان من فدای تو پیک خجسته پی
[...]
زار و نزار و خسته ام و بی قرار دوست
از من ای صبا ببر خبری تا دیار دوست
گو یاد کن زحال جگر خستگان هجر
آنشب که هست روز و شب اندر کنار دوست
کی در خور غمست و فراق آنکه سالها
[...]
درمانده دل به کار من و من به کار دوست
دل شرمسار من شد و من شرمسار دوست
در گریه اختیار ندارم که داده است
عشقم زمام دل به کف اختیار دوست
من بیقرار لطفم و دل بیقرار ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.