دیدم نبشته از قلم مشکبار دوست
خطی سیه چو سنبل تر بر غذار دوست
بر صفحه حریر کشیده به مشک ناب
حرفی ز نوک خامه عنبر نگار دوست
صد جان من فدای تو پیک خجسته پی
کآورده ای به من خبری از دیار دوست
خوش باد وقت باد سحرگه که دم به دم
مشکین کند مشام ز بوی نثار دوست
چشم رمد رسیده من روشنی گرفت
زان توتیا که می رسد از رهگذار دوست
روی نیاز ما و در بی نیاز دوست
چشم امید ما و نثار غبار دوست
بلبل به انتظار که هنگام گل رسد
ابن حسام دلشده در انتظار دوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از قلم و نوشتهای که دوستش با مشکبار نوشته، صحبت میکند. خط سیاه و زیبا همچون سنبل بر روی حریری کشیده شده و حاکی از عشق و محبت است. او به پیک خوشخبر که خبری از دیار دوست آورده، جان خود را فدای او میکند و از بوی خوش آن دوست در صبح سحر لذت میبرد. چشمانتظاری و شوق او به دیدار دوست و زیباییهای او در دلش جا دارد. بلبل نیز به انتظار گل نشسته و شاعر خود را در انتظار وصال دوست میبیند.
هوش مصنوعی: دیدم که دوست با قلم مشکین خود نامهای نوشته است با خطی سیاه و زیبا که مانند سنبل بر روی سفره دوست جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: در پارچهای نرم و لطیف، با رنگی خوشبو، هجای دلنوازی از قلمی خوشنویس بر روی آن نقش بسته است که یادآور زیبایی و محبت محبوب من است.
هوش مصنوعی: صد جان من قربان تو، ای پیامآور خوش خبر که از دیار محبوبم خبری به من رساندی.
هوش مصنوعی: درود بر زمانی که صبح زود فرا میرسد و هر لحظه عطر خوشی از دلجویی دوست، مشام را نوازش میدهد.
هوش مصنوعی: چشم من که سرشار از عشق و دلتنگی است، از روشنی و زیبایی تو پر شده است؛ چون آن زیبایی و نور از جانب دوستی به من میرسد.
هوش مصنوعی: ما به درگاه کسی نیاز داریم که بینیاز است و چشم امیدمان به محبت اوست و آمادهایم همه چیز را برای او تقدیم کنیم.
هوش مصنوعی: بلبل در انتظار بهار و شکفتن گلهاست و دل ابن حسام هم در انتظار دیدار دوستش میتپد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
آورد حِرزِ جان ز خطِ مُشکبارِ دوست
خوش میدهد نشانِ جلال و جمالِ یار
خوش میکند حکایتِ عِزّ و وقارِ دوست
دل دادمش به مژده و خِجلَت همیبرم
[...]
جز در پناه وصل و دل استوار دوست
کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست
قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود
از التماس دشمن و از اعبتار دوست
صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق
[...]
زار و نزار و خسته ام و بی قرار دوست
از من ای صبا ببر خبری تا دیار دوست
گو یاد کن زحال جگر خستگان هجر
آنشب که هست روز و شب اندر کنار دوست
کی در خور غمست و فراق آنکه سالها
[...]
درمانده دل به کار من و من به کار دوست
دل شرمسار من شد و من شرمسار دوست
در گریه اختیار ندارم که داده است
عشقم زمام دل به کف اختیار دوست
من بیقرار لطفم و دل بیقرار ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.