ای روح من در قلب تو چون جان تو در جسم تن
این جا نداند هر کسی تا من تو ام یا خود تو من
نی نی غلط کردم توای فی الجمله بی تو من کی ام
آنجا که تو یک دل شوی با من نماند جان و تن
آن جا که از مایی ما با ما نماند ما و من
گو عقل خودبینی مکن گو جسم از جان بر شکن
چون بی جهت گردد جهت چون بی مکان باشد مکان
شاید که این جا گویمش در لامکان دارد وطن
هان هان نزاری بس که بس از حد ببردی دم مزن
در ذات واحد جز احد کس را بود حد سخن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ارتباط عمیق بین روح و جسم اشاره میکند و بیان میکند که در حضور معشوق، فردیت و تمایزها از بین میروند. او تأکید میکند که در حالت عشق و اتحاد با معشوق، مرزهای "من" و "ما" محو میشود و هر چیز به یک وجود واحد تبدیل میشود. شاعر همچنین از خودخواهی و خودبینی میگوید و به درک عمیقتری از وجود اشاره میکند که فراتر از جسم و مکان است. به طور کل، این شعر در مورد عشق و اتحاد روحی و عمیق بین دو عشق ورز میباشد.
هوش مصنوعی: ای روح من در قلب تو مانند جان تو در جسمت است. هیچکس جز من نمیداند که آیا من تو هستم یا تو خودت من هستی.
هوش مصنوعی: من اشتباه کردم، ای محبت، بدون تو من هیچکس نیستم. جایی که تو با من یکدل شوی، دیگر نه جان میماند و نه تن.
هوش مصنوعی: در جایی که ما وجود نداریم و تنها ما و خودمان ماندهایم، باید بدانیم که به خود نبالیم و مغرور نشویم، چرا که باید از جسم جدا شویم و به روح بپردازیم.
هوش مصنوعی: زمانی که بدون دلیل، مسیر دچار تغییر شود و مکان از معنا خالی گردد، ممکن است به اینجا بگویم که سرزمین او در جایی فراتر از مکانها قرار دارد.
هوش مصنوعی: ای نزاری، مراقب باش که تو از حد و مرزهای خود فراتر رفتهای؛ پس در مورد ذات واحد و یکتا صحبت نکن، زیرا هیچکس نمیتواند در مورد آن توضیح بدهد یا حدی برایش قرار دهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گلبن نوان اندر چمن عریان چو پیش بت شمن
نه یاسمین و نه سمن نه سوسن و نه نسترن
ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من
تا یک زمان زاری کنم بر رَبع و اَطلال و دِمَن
رَبع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
از روی یار خرگهی ایوان همی بینم تهی
[...]
از غرب سوی شرق زن بد خواه را بر فرق زن
بر فرق او چون برق زن مگذار ازو نام و نشان»
کز باده می زاید فرح
در سینه غمگین من
هایل هیونی تیز دو، اندک خور بسیار رو
از آهوان برده گرو در پویه و در تاختن
هامون گذاری کوه وش، دل بر تحمل کرده خوش
تا روز هر شب بارکش، هر روز تا شب خارکن
چون باد و چون آب روان در دشت و در وادی دوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.