تنم جایی و دل جایی ندارم زَهرهٔ گفتن
دلم آن جا و تن زاین جا ندارد قوت رفتن
کسی کآشفته ی اویم ندانم با که بر گویم
یکی محرم همی جویم که داند راز بنهفتن
چو ماه از پرده شد پیدا تحمل کی کند شیدا
که را باشد درین سودا مجال خوردن و خفتن
که را آن زهره و یارا که گوید رحم کن یارا
وگر او رد کند ما را که خواهد در پذیرفتن
شود از طعنه ی مردم امیدم گم مرادم گم
اگر ممکن شود انجم ازین طارم فرو رفتن
اگر در بحر نفتادی صدف را سینه نگشادی
چنینش دست کی دادی نزاری را گهر سفتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دوگانگی و نارضایتی شاعر از وضعیت روحی و جسمیاش است. شاعر احساس میکند که جسمش در مکانی و دلش در مکانی دیگر است و قدرت رفتن ندارد. او به شدت دلبستهی معشوقی است و در جستجوی کسی میباشد که بتواند رازهای او را درک کند. شاعر به عدم توانایی در تحمل جدایی و تنهایی اشاره میکند و از درد دل و عذاب ناشی از طعنههای مردم گلهمند است. در نهایت، او به مبارزه و تلاش برای به دست آوردن عشق و امیدش میپردازد، و از ناامیدیاش در برابر مشکلات سخن میگوید.
هوش مصنوعی: تنم در یک جاست و دل و احساساتم در جایی دیگر. جرات بیان احساسم را دارم، اما حالم طوری است که نه میتوانم به آنجا بروم و نه میتوانم به راحتی از اینجا جدا شوم.
هوش مصنوعی: کسی را که مدام به او فکر میکنم، نمیدانم با چه کسی صحبت کنم. به دنبال کسی هستم که رازهایم را بفهمد و بتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: زمانی که ماه از پشت پرده نمایان میشود، عاشق شیدا چگونه میتواند تحمل کند؟ در این حال آیا کسی در این عشق مجال خوردن و خوابیدن دارد؟
هوش مصنوعی: کیست آن شخصی که به عزیز و محبوب خود بگوید رحم کن و اگر او درخواستش را نپذیرد، چه کسی میتواند او را وادار به قبول کند؟
هوش مصنوعی: اگر مردم شایعه و طعنه بزنند، امیدم از بین میرود و هدفم نیز گم میشود. اگر ممکن باشد، دلم میخواهد از این بلندیها فرود بیایم.
هوش مصنوعی: اگر در دریا غرق نشوی و صدف را باز نکنی، چگونه میتوانی جواهر را به کسی به عنوان هدیه بدهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
نبایستی نمود این روی و دیگر باز بنهفتن
گدایی پادشاهی را به شوخی دوست میدارد
نه بی او میتوان بودن نه با او میتوان گفتن
هزارم درد میباشد که میگویم نهان دارم
[...]
چو سعدی سیف فرغانی حدیث عشق با هرکس
همی گوید که درد دل بیفزاید ز ناگفتن
اگر چه حد من نبود حدیث عشق تو گفتن
چو بلبل روی گل بیند بود معذور از آشفتن
هوس بازان عشق تو ز وصل چون تو شیرینی
[...]
حدیث دوستان عیب است پیش دشمنان گفتن
چنان کز دوست منعست درد خویش بنهفتن
دریغا حال آن مجنون که باشد بر پری مفتون
که نه او را تواند دید و نه حرفی توان گفتن
گلی پیدا کن ای بلبل که آزاد از خزان باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.