لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
حکیم نزاری

چه می‌خواهی پیاپی عهد بستن

چو عادت کرده‌ای پیمان شکستن

به جان می‌بایدم پیوند با تو

گرم پیوندِ جان خواهی گسستن

اگر خواهی به حسرت سینه سفتن

ورم خواهی به کزلک دیده خستن

نه آن صیدم که با جانان بکوشم

توانم هرگز از قیدِ تو جستن

چه بوده‌ست اتّصال از بدوِ فطرت

به مرگ از دوستی نتوان برستن

مرا از زندگانی در جهان چیست

زمانی با دل‌آرامی نشستن

ز گل گر خنده می‌خواهی نزاری

چو ابرت بر سرش باید گرستن

قدم چون در نهادی در پی دل

ز نام و ننگ باید دست شستن

اگر چون سنگ تن در جور دادن

وگر با نازنینان در ببستن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عطار

ندارد و سود با ایشان نشستن

چنین بهتر کز ایشان باز رستن

سعدی

نبایستی هم اول مهر بستن

چو در دل داشتی پیمان شکستن

به ناز وصل پروردن یکی را

خطا کردی به تیغ هجر خستن

دگربار از پری رویان جماش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه