چشم امیدوار به ره برنهادهایم
گوش نیازمند به در برگشادهایم
پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت
چون مخلصان به پای ادب ایستادهایم
مهر تو از مبادی فطرت نهادهاند
در جان ما و جان به وفای تو دادهایم
یک جرعه دادهاند به ما ز اول و هنوز
لایعقل از تجرع آن جام بادهایم
دیوانهوار در پی زنجیر زلف تو
زنجیرسان چو زلف تو بر هم فتادهایم
شیر وفا مکیده ز پستان وحدتیم
آری مگر ز مریم دوشیزه زادهایم
نه نه نزاریا نکنی با یراق عشق
دعوی که ما هنوز درین ره پیادهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از امید و نیاز خود به معشوق سخن میگوید. او با اشاره به اینکه چشم او همیشه به یاد معشوق است و گوشش منتظر بازگشت اوست، اعلام میکند که با احترام و ادب در برابر او ایستادهاند. شاعر بیان میکند که عشق معشوق به طور طبیعی در وجود او وجود دارد و او جانش را برای وفای به عشق معشوق میدهد. با اشاره به جام بادهای که هنوز او را دیوانه کرده، از وابستگی شدیدش به زلف معشوق سخن میگوید. او میگوید که از شیر وفای معشوق بهرهمند است و تأکید میکند که در این مسیر عشق هنوز در حال قدم زدن است. این شعر عشق و وفاداری عمیق را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: منتظر نشستهایم و با چشمانی پر از امید به راه مینگریم، گوشهایمان نیز به صداهای در پشت در آماده شنیدن است.
هوش مصنوعی: ما همچنان به یاد زیبایی تو هستیم و هرگز از خیال تو دور نمیشویم. مانند کسانی که به رسم ادب و احترام ایستادهاند، ما نیز با صداقت و احترام در خدمت تو هستیم.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو از آغاز خلقت در وجود ما قرار داده شده و ما جان خود را برای وفاداری به تو فدا کردهایم.
هوش مصنوعی: به ما از ابتدا جرعهای از شراب دادهاند و هنوز هم از نوشیدن آن، درک درستی نداریم.
هوش مصنوعی: به شوق زنجیر زلف تو، دیوانهوار به دنبال تو هستیم و مانند زنجیری که به هم گره خورده، در هم آمیختهایم.
هوش مصنوعی: ما از شیر محبت و یکدلی نوشیدهایم، آیا جز این است که ما از مریم زنازادهایم؟
هوش مصنوعی: هرگز با عشق دعوا نکن، زیرا ما هنوز در این راه بدون هیچ ادعایی پیش میرویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را میفگنید که ما اوفتادهایم
در کار عشق تن به بلاها نهادهایم
آهستگی مجوی تو از ماورای هوش
کاکنون به شغل بی دلی اندر فتادهایم
ما بیدلیم و بیدل هر چه کند رواست
[...]
جانا ، عنان دل بهوای تو داده ایم
سر بر خط اشارت عشقت نهاده ایم
بر جان ز خیل مهر تو صفها کشیده ایم
در دل بکوی عشق تو درها گشاده ایم
تا زاده ایم جفت هوای تو بوده ایم
[...]
ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
کاندر طریق عشق تو گرم اوفتادهایم
ما رطلهای درد تو زان در کشیدهایم
کز رمزهای درد تو سری گشادهایم
گفتی که دل بداده و فارغ نشستهای
[...]
ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند
تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشادهایم
ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیدهای
[...]
ما در هوای عشق تو سرمست بادهایم
چون شمع روشنیم و به خدمت ستادهایم
از ما مپیچ روی، که هنگام صبح و شام
بر خاک آستان تو رویی نهادهایم
در رهروان عشق به خواری نظر مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.