ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
کاندر طریق عشق تو گرم اوفتادهایم
ما رطلهای درد تو زان در کشیدهایم
کز رمزهای درد تو سری گشادهایم
گفتی که دل بداده و فارغ نشستهای
اینک برای دادن جان ایستادهایم
ما آستین ناز تو از دست کی دهیم
چون دامن نیاز به دست تو دادهایم
تا همقدم شدیم سگ پاسبانت را
از فرق فرقدین قدم برنهادهایم
کس را چه دست بر ما گر عاشق توایم
مولای کس نهایم که آزاد زادهایم
ما هم به باده همدم خاقانیم و بس
کو راه بادهخانه که جویای بادهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و وابستگی عمیق به محبوب است. شاعر به بیان احساسات خود میپردازد و میگوید که تمام وجودش را به عشق محبوب داده و در برابر درد و رنج ناشی از آن، تسلیم شده است. او از عدم وابستگی به دیگران صحبت میکند و تنها به عشق و بادهای که محبوبش نمایان کرده، اهمیت میدهد. شاعر در نهایت به رهایی و آزادی از قید و بندهای دنیوی اشاره میکند و به دنبال راهی برای رسیدن به معشوق و نوشیدن باده عشق است.
هوش مصنوعی: ما قلب خود را به محبت تو سپردهایم، زیرا در مسیر عشق تو به شدت غرق و مشغول شدهایم.
هوش مصنوعی: ما بارهای سنگین درد تو را به دوش کشیدهایم و از رازهای درون درد تو آگاه شدهایم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که دل به کسی دادهای و بیخیالی، اما حالا ببین که برای جان دادن چطور ایستادهایم.
هوش مصنوعی: ما آستین ناز تو را هرگز رها نخواهیم کرد، چرا که دامن نیازم را با دستان تو سپردهام.
هوش مصنوعی: وقتی که بهطور همقدم با هم پیش رفتیم، تو سگ حافظت را از بالای ستارهها راندهایم.
هوش مصنوعی: اگر کسی به ما دست نرسد، برای ما مهم نیست، زیرا ما عاشق تو هستیم و هیچکس را سید و آقایی نمیدانیم، چرا که آزاد متولد شدهایم.
هوش مصنوعی: ما همواره با مشروب و همراهی پادشاه آشنا هستیم و تنها به همین بسنده کردهایم. حالا باید راهی به سمت میخانه پیدا کنیم، چرا که در پی شراب هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را میفگنید که ما اوفتادهایم
در کار عشق تن به بلاها نهادهایم
آهستگی مجوی تو از ماورای هوش
کاکنون به شغل بی دلی اندر فتادهایم
ما بیدلیم و بیدل هر چه کند رواست
[...]
جانا ، عنان دل بهوای تو داده ایم
سر بر خط اشارت عشقت نهاده ایم
بر جان ز خیل مهر تو صفها کشیده ایم
در دل بکوی عشق تو درها گشاده ایم
تا زاده ایم جفت هوای تو بوده ایم
[...]
چشم امیدوار به ره برنهادهایم
گوش نیازمند به در برگشادهایم
پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت
چون مخلصان به پای ادب ایستادهایم
مهر تو از مبادی فطرت نهادهاند
[...]
ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند
تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشادهایم
ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیدهای
[...]
ما در هوای عشق تو سرمست بادهایم
چون شمع روشنیم و به خدمت ستادهایم
از ما مپیچ روی، که هنگام صبح و شام
بر خاک آستان تو رویی نهادهایم
در رهروان عشق به خواری نظر مکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.