ما در هوای عشق تو سرمست بادهایم
چون شمع روشنیم و به خدمت ستادهایم
از ما مپیچ روی، که هنگام صبح و شام
بر خاک آستان تو رویی نهادهایم
در رهروان عشق به خواری نظر مکن
ما خانه زادهایم و ازین خانه زادهایم
ای مدعی، به صحبت ما روبهی مکن
هم شیر عرصهایم و هم از شیر زادهایم
شانهای بوالعجب صفت ماست در جهان
گه مطلق زمانه و گه در قلادهایم
ای خواجه لطیف، که هشیار و عاقلی
از ما ادب مجوی، که سرمست بادهایم
قاسم، به شوق یار دل و دین و سر بباز
چون خونبهای خویش هم اول ستادهایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و شوق به معشوق میگوید و حالتی عاشقانه و سرمستانه دارد. او خود را مانند شمعی روشن میداند که در خدمت محبوب ایستاده است و به شوق و عشق میبالد. شاعر به دیگران یادآوری میکند که نباید به عشقورزی او و یارانش خرده بگیرند، زیرا آنها از عشق حقیقی زاده شدهاند. او مدعیان را به چالش میکشد و میگوید که هم نیرومند و هم از اصالت برخوردارند. در پایان، شاعر به عشقورزی و فداکاری در راه محبوب اشاره میکند و خود را آماده فدا کردن دل و دین میخواهد.
هوش مصنوعی: ما در عشق تو غرق شادی و نشئهایم، مانند شمعی که روشن است و آمادهی خدمت به تو.
هوش مصنوعی: خواهش میکنم از ما دور نشو، زیرا ما در صبح و شام بر خاک درگاه تو سر به خاک نهادهایم.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق به دیگران با نگاه تحقیرآمیز ننگر؛ زیرا ما از نسلی آمدهایم که به خاطر پیشینهمان قابل احترام و بزرگ هستیم.
هوش مصنوعی: ای مدعی، در گفتگو با ما فریب نزن. ما هم در میدان قدرت هستیم و هم از نسل شیر، یعنی از قهرمانان زاده شدهایم.
هوش مصنوعی: شأن و مقام ما در دنیا بسیار شگفتانگیز و متمایز است؛ زمانی در اوج خود هستیم و زمانی دیگر در قید و بند محدودیتهایمان.
هوش مصنوعی: ای آقا لطیف، تو که فردی باهوش و عاقل هستی، از ما توقع ادب نداشته باش، چون ما در حال نوشیدن باده و مستی هستیم.
هوش مصنوعی: قاسم، به خاطر عشق یار جان، ایمان و زندگیاش را فدای او میکند، مانند کسی که برای خونبهای خود در همان ابتدا از همه چیز گذشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما را میفگنید که ما اوفتادهایم
در کار عشق تن به بلاها نهادهایم
آهستگی مجوی تو از ماورای هوش
کاکنون به شغل بی دلی اندر فتادهایم
ما بیدلیم و بیدل هر چه کند رواست
[...]
جانا ، عنان دل بهوای تو داده ایم
سر بر خط اشارت عشقت نهاده ایم
بر جان ز خیل مهر تو صفها کشیده ایم
در دل بکوی عشق تو درها گشاده ایم
تا زاده ایم جفت هوای تو بوده ایم
[...]
ما دل به دست مهر تو زان باز دادهایم
کاندر طریق عشق تو گرم اوفتادهایم
ما رطلهای درد تو زان در کشیدهایم
کز رمزهای درد تو سری گشادهایم
گفتی که دل بداده و فارغ نشستهای
[...]
چشم امیدوار به ره برنهادهایم
گوش نیازمند به در برگشادهایم
پیش خیال روی تو کز چشم ما نرفت
چون مخلصان به پای ادب ایستادهایم
مهر تو از مبادی فطرت نهادهاند
[...]
ما بی غمانِ مستِ دل از دست دادهایم
همرازِ عشق و همنفسِ جامِ بادهایم
بر ما بسی کمانِ ملامت کشیدهاند
تا کارِ خود ز ابرویِ جانان گشادهایم
ای گُل تو دوش داغِ صَبوحی کشیدهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.