گنجور

 
حکیم نزاری

آخر ای راحت جان جور تو تا چند برم

وز پی وصل تو خوناب جگر چند خورم

چند بر آتش هجران خودم خواهی سوخت

چاره ای کن که گذشت آب فراقت ز سرم

دست من گیر که در پای فراقم کشتی

به ازین بود به اشفاق تو جانا نظرم

در زبان همه مرد و زن شهر افتادم

تا شد از جرعه ی جام تو لب خشک ترم

گر چه هستم همه شب با تو برابر به خیال

روز روز از شرف وصل تو محروم ترم

پای ازین گل که فرو رفت نیاید بر سر

چشم ازان روی که دیدست نبندد دگرم

همه شب بر سر کوی تو زمین می بوسم

از رقیبان تو گر نیست مجال گذرم

در همه عالمم از کوی تو خوشتر جا نیست

جز بدان عالم ازین کوی نباشد سفرم

جان و دل معتکف کوی تواند ار بروم

این سفر نیست که یک هفته گر آیی به برم

گر ز چشمم بروی نقش تو از دل نرود

بل که منظور توی گر به جهان می نگرم

تو به کلی مکن از یاد نزاری فرموش

که مرا تا نفسی هست به فکر تو درم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

سوزنی سمرقندی

من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم

که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم

بزبان با سخن او سخن مه نبرم

بر لب او که همی گوید شهد و شکرم

تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم

[...]

اثیر اخسیکتی

می‌روم از غم عشق تو چنان بی‌خبرم

که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم

همچو روی تو همه کار من آراسته بود

وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم

تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم

همه بر شارع اقبال بود رهگذرم

مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد

کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم

چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای

[...]

نجم‌الدین رازی

عمری است که در راه تو پای است سرم

خاک قدمت بدیدگان میسپرم

زان روی کنون آینه روی توم

از دیده تو بروی تو مینگرم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه