ای لبت عقلم به غارت داده دوش
وی دو چشم مستت از من برده هوش
تاختن کردی چو یاغی بر سرم
در چریک صبرم افکندی خروش
نا شکیبایی و بی صبری ببرد
از سر رازی که ما را بود دوش
عشق ما در گرد شهر افسانه شد
هرگز این دریا بننشیند ز جوش
جز مگر آنچ از تو می گویند و بس
کفر و دینم در نمی آید به گوش
مهربان یارا دریغا گر دمی
راه بر ما گیریی امشب چو دوش
تا به کام دل دمادم کردمی
بر جمالت یک صراحی باده نوش
کاشکی باری جوانمردی کند
ترک ما گیرد رقیب زن فروش
زین کمندم روی استخلاص نیست
کز قدم رفتم درین گل تا به دوش
هم رجا واثق نزاری صبر کن
تا مراد دل بدست آری بکوش
زاریی می کن که شیر اندک دهد
مادر مشفق به فرزند خموش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل، از احساسات عاشقانه و درد جدایی حکایت میکند. شاعر در شب، درگیر عشق و ناز چشمهای معشوق است که عقلش را به دست گرفته و صبرش را از بین برده. او به عشقشان که در شهر به افسانه تبدیل شده اشاره دارد و از شوق و شور ناشی از حضور معشوق در کنار خود سخن میگوید. شاعر از زیباییهای معشوق و آرزوی نوشیدن باده در کنار او یاد میکند و به حسرت روزگاری اشاره میکند که کسی از محبت و جوانمردی دست بکشد. در پایان، امید میدهد که صبر کند تا به مراد دل خود برسد.
هوش مصنوعی: لبهای تو عقل مرا به سرقت بردند و چشمهای مست تو دیشب هوشم را از من گرفتند.
هوش مصنوعی: تو همانند یک یاغی به من حمله کردی و صبر من را به شورش واداشتی.
هوش مصنوعی: بیصبری و نداشتن تحمل باعث میشود رازی که در دل ما بوده، از بین برود.
هوش مصنوعی: عشق ما در میان مردم، به یک داستان مشهور تبدیل شده است. اما هیچگاه این احساس شدت و هیجان خود را از دست نخواهد داد.
هوش مصنوعی: فقط آنچه از تو گفته میشود برای من اهمیت دارد و هیچ چیز دیگر، چه کفر و چه دین، برایم قابل قبول نیست.
هوش مصنوعی: ای دوست مهربان، کاش لحظهای برای ما توقف کنی. امشب مانند دیشب است.
هوش مصنوعی: من همیشه به یاد تو بودم و با شادی و خوشحالی بر زیباییات جامی از شراب مینوشیدم.
هوش مصنوعی: ای کاش کسی پیدا شود که با جوانمردی به ما کمک کند و از رقیب زنفروش ما دور شود.
هوش مصنوعی: از این دام نمیتوانم رهایی یابم، چرا که با قدم گذاشتن در این گِل تا به دوشام رسیدهام.
هوش مصنوعی: امید و اعتماد را در خود تقویت کن و صبر داشته باش تا به آنچه قلبت میخواهد، دست یابی. به تلاش ادامه بده.
هوش مصنوعی: مادری با دلسوزی، نگران فرزندش است و در حال گریه و زاری است که چرا شیر کمی به او میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خراسان آن خورِ طاووس وش
سوی خاور میخرامد شاد و خوش
خونم از تشویر تو آمد به جوش
ناجوان مردی بسی کردم بپوش
عقل آمد عاشقا خود را بپوش
وای ما ای وای ما از عقل و هوش
یا برو از جمع ما ای چشم و عقل
یا شوم از ننگ تو بیچشم و گوش
تو چو آبی ز آتش ما دور شو
[...]
درد عشق است ای ملامت گر خموش
نیست این بحری که بنشیند ز جوش
چاشنی کن گر نداری ذوقِ می
طالب دردی درآ و دُرد نوش
روز و شب جانت به جان می پرورد
[...]
هوشیار و مست و گویا و خموش
گاه جمله چشم و گاهی جمله گوش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.