گنجور

 
حکیم نزاری

نه محرمی و نه یاری موافق و دم ساز

غم تو با که خورم با که برگشایم راز

بر آسمان به تضرع گرفته‌ام همه‌شب

گهی دو دیده امید و گه دو دست نیاز

دماغ خشک و زبان الکن و قدم مجروح

شبِ دراز و حدیثِ دراز و راهِ دراز

ز بس گره گره و بند بند بر نفسم

ز اندرون به دهن بر نمی‌برد آواز

اگر ز واقعهٔ خود نفس زنم بر من

به کفر و زندقه فتوی دهند اهل مجاز

ز چارسوی طبیعت گذر نیابد خام

مگر چو سوختگانش دهند خط جواز

زمام من دگری می‌کشد نمی‌دانی

که من به خود نروم در چنین نشیب و فراز

به پای عقل مرو در ولایت عشّاق

مقام شب‌پره را جای آفتاب مساز

به چکسه پرده به چشمش از آن فروبندند

که طاقت نظر پادشه ندارد باز

نزاریا بنشین بر بساط عشق دلت

به یک ندب همه هستی و نیستی در باز

گرت به بارگه عشق بار می‌یابد

همین و بس همه در باز تا شود در باز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه