گنجور

 
حکیم نزاری

ای دل ز خوابِ جهل برآور سر غرور

تا بو که بگذری به سلامت ازین فتور

گر بایدت که حشرِ تو با صالحان بود

در موقفِ جزا که بود موعدِ نشور

این جا ز خود بمیر و به حق زنده باز شو

حاجت نباشدت به سرافیل و نفخِ صور

گر بشنوی به گوش ارادت حدیثٍ صدق

افعالِ ماست مالک و اشخاصِ ما قبور

گر هیچ صبر داری تا ساقی بهشت

فردا نهد به دستِ تو بر ساغرِ طهور

نیکو و گرنه حالی خالی مدار کف

زان آبِ آتشین که بخارش بود بخور

راحی که هست رایحۀ او حیاتٍ محض

روحی که هست جاذبۀ او غذایِ حور

نوری که هست مقتبس از شمعِ آفتاب

بل آفتاب کرده ازو اقتباسِ نور

گویند در بهشت شراب است و شهد و شیر

تا خود که را دهند ولی آخرالامور

هر کو بهشتِ وایۀ خود می‌کند طلب

پس غیبت از خودیِ خودش بهتر از حضور

ای خودپرست بیش مشو مشتغل به خویش

نزدیکِ خود مباش که افتی ز دست دور

پندِ محقّقان نکند نیک‌بخت رد

بر من ز حاسدان مشنو افترا و زور

من وعظ می‌کنم نه جدل می‌زنم چه غم

گر مدّعی قبول کند ور شود نفور

صبر و ثبات عادت و خو کن نزاریا

باشد ظفر هر آینه از جانبِ صبور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور

تا نوفتد ستور تو ناگه به جر و لور

موری تو و فلک به مثل زنده پیل مست

دارد هگرز طاقت با پیل مست، مور؟

شور است آب او ننشاندت تشنگی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

گویند شغل خویش بدشمن مده بزور

بورک لصاحبه نشنیدی ز لوح گور

خورشید رخت خویش بمغرب نه زان برد

کش زحمتی همیبود از مرغ روز کور

نزضعف زنده پیل ز پشه حذر کند

[...]

حکیم نزاری

باز آمدیم در سر از آشوبِ عقل شور

بر آتش از حرارتِ دل سینه چون تنور

ما بس نیازمندِ وصالیم و راه نیست

آری گران‌بهاست مراد و مرید عور

مارانِ موش حرص رقیبانِ کویِ دوست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
اوحدی

ای ساربان، که رنج کشیدی ز راه دور

آمد شتر به منزل لیلی، مکن عبور

اینست خارها که ازو چیده‌ایم گل

وین جای خیمها که درو دیده‌ایم حور

این لحظه آتشست به جایی که بود آب

[...]

سلمان ساوجی

بزمی که از نوای نوالش به بزم خلد

روحانیان نواله برند از برای حور

بزمی که مانده اند هم از یاد مجلسش

حوران بزم روضه فردوس در قصور

بود از فروغ باده و عکس صفای جام

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه