بیا که مهر تو با جان ز جسم ما برود
محبت ازلی کی چنین ز جا برود
میان اهل صفا گر ز آه خشم و عتاب
کدورتی بود آن هم به ماجرا برود
به دست عقل نباشد زمام عقل آری
حجاب عقل شود عشق تا قضا برود
شکایتی که مرا از تو و تو را از ماست
همان به است که آخر کنیم تا برود
تحمل سخنت می کنم به دیده ی سخت
که سست عهد بود هر که از جفا برود
هزار بار منادی به شهر دردادم
که خاک بر سر آن کز سر وفا برود
تو جمع باش که این خسته پریشان حال
به سر به پیش تو آید اگر به پا برود
چو قادری چه توان، اختیار باید کرد
اگر هزار جفا بر سر از شما برود
ز اعتقاد نزاری به صد پریشانی
نعوذ بالله اگر هرگز این صفا برود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و محبت و چالشهای آن میپردازد. شاعر از انتقال عشق به جان و دل و اهمیت آن سخن میگوید و اشاره میکند که هر گونه کدورت یا تنش میان اهل صفا ممکن است به ماجراهایی منجر شود. او به ناتوانی عقل در درک عشق اشاره کرده و میگوید که عشق میتواند مانعی برای قضاوت عقل باشد. همچنین، شاعر از شکایات و مشکلات بین خود و محبوبش سخن میگوید و تأکید میکند که این مشکلات باید به پایان برسند. عشق و وفا در این شعر بسیار مورد توجه قرار گرفته و شاعر با آهنگ دلنشین خود، احساس ماندگار و عمیق عشق را توصیف میکند.
هوش مصنوعی: بیایید تا عشق تو با جان ما به خاطر این جسم وداع کند؛ مگر میشود محبت ازلی به این راحتی از دل برود؟
هوش مصنوعی: اگر در میان مردم باصفا، به خاطر خشم و ناراحتی، کدورتی پیش بیاید، آن هم به خاطر یک واقعه خاص است.
هوش مصنوعی: عقل نمیتواند کنترل خود را در دست بگیرد و گاهی عشق مانع از درک درست میشود تا زمانی که سرنوشت خود را تعیین کند.
هوش مصنوعی: بهتر است که شکایتها و grievancesی که بین ما وجود دارد، هر چه زودتر حل و فصل شود، تا از بین برود و آرامش بیشتری برقرار شود.
هوش مصنوعی: من با خودم میگویم که با چشمانی پر از صبوری، سخنان تو را تحمل میکنم، زیرا کسی که در برابر بیوفایی و سختیها فرار کند، عهد و پیمانش سست و ضعیف است.
هوش مصنوعی: هر بار که به مردم شهر گفتم، غم و اندوهی که بر سر آنهایی که از وفا و صداقت دور شدهاند، فرود میآید.
هوش مصنوعی: تو به دور هم جمع باشید، زیرا این فرد خسته و پریشان در صورتی که حرکت کند، به سوی شما خواهد آمد.
هوش مصنوعی: اگر قدرتی در دست داری، انتخاب و تصمیمگیری باید کرد، حتی اگر هزار بدی و آسیب از سوی شما به من برسد.
هوش مصنوعی: اگر به اعتقاد نزاری به شدت ناراحت باشم، نعوذ بالله، اگر این آرامش و صفا از بین برود، چه بلایی بر سرم خواهد آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا که خون دل از دیده همچو آب رود
چه گونه بر مژه ممکن بود که خواب رود
دلم بر آتش و خوناب از دو دیده روان
غریب نیست که خوناب از کباب رود
برفت عقلم و از من به خشم سر برتافت
[...]
ز ماهتاب جمالت ز ماه تاب رود
چه جای ماه سخن هم در آفتاب رود
تو آن دری که از پیش نظر اگر بروی
مرا ز دیده گریان در خوشاب رود
مکن به خونه دلم چشم سرخ زآنکه کسی
[...]
گمان مبر که دلم از سر وفا برود
وگر ز دوست به این خسته دل جفا برود
بجز صبا ره رفتن به کوی دوست که راست
مگر برای دل خسته ام صبا برود
زمین ببوسد و از من بگویدش جانا
[...]
چو دست بر سرِ زلفش زنم به تاب رَوَد
ور آشتی طلبم با سرِ عِتاب رَوَد
چو ماهِ نو رَهِ بیچارگانِ نَظّاره
زَنَد به گوشهٔ ابرو و در نقاب رود
شبِ شراب خرابم کُنَد به بیداری
[...]
هوای می به سر هر که چون حباب رود
عجب نباشد اگر در سر شراب رود
چو بخت خفته سوی ما به صد حیل آمد
ولی چو عمر گرامی به صد شتاب رود
ز بیدلان همه شب بشنود فسانه دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.