وداع یار گرامی نمی توانم کرد
که بیش زَهرِ جدایی نمی توانم خورد
چه طالع است مرا بر سفر چنین همه سال
که روزگار سفر کار ما به جان آورد
چو حاصل دگرم نیست جز عذاب فراق
زمانه بی هده چندین مرا چه می پرورد
طبیب جهد بسی کرد بهرِ علت هِجر
ولی چه سود که درمان نمی پذیرد درد
چو باد می برد آبشخورم ز خاک به خاک
زمانه می کند این ، با زمانه چِتوان کرد
مرا مگوی که دل را نصیحتی می کن
به دم نمی شود این کوره ی پر آتش سرد
وصال دوست چنان مطلق العنان رفته ست
که مسرعان نیازش نمی رسند به گرد
نزاریا چو همه سال فارغی ز وطن
به قول عقل تو البته گِرد عشق مگرد
ز رنج محنت غربت هر آنکه خواست خلاص
چو گنج کنج سلامت گرفت فارغ و فرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد جدایی و حسرت فراق نوشته شده است. شاعر از این که نمیتواند وداعی با یار گرامیش داشته باشد، احساس ناراحتی میکند و میگوید که تحمل زهر جدایی برایش بسیار دشوار است. او به سفرهای مکرر خود اشاره میکند و از درد جدایی به عنوان عذابی بزرگ یاد میکند. شاعر به بیثمری تلاشهای طبیب برای درمان درد هجر اشاره میکند و میگوید که نمیتواند دل را با نصیحت آرام کند. او به وابستگی عمیق خود به دوست و احساس یأس از عدم رسیدن به وصال اشاره دارد. در پایان نیز به زندگی در غربت و وضعیت کسانی که در عشق درگیرند، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نمیتوانم از دوست عزیزم خداحافظی کنم، زیرا جدایی از او برایم بسیار دردناکتر از زهر است.
هوش مصنوعی: چه تقدیر عجیبی دارم که هر سال به سفر میروم، بهطوریکه زندگی سفر به من جان بخشیده است.
هوش مصنوعی: وقتی دیگر چیزی جز عذاب دوری برایم باقی نمانده، زمانه چرا باید با من اینگونه رفتار کند؟
هوش مصنوعی: پزشک تلاش زیادی کرد تا به درمان درد جدایی کمک کند، اما افسوس که این درد هیچ بهبودی نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: زندگی و روزگار به سرعت در حال تغییر و دگرگونی است، و مانند بادی که آبشخورم را میبرد، موانع و سختیها همواره وجود دارند. این شرایط را نمیتوان به راحتی تغییر داد و باید با آنها سازگار بود.
هوش مصنوعی: دل را نصیحت کردن، در این شرایط که آتش درون آن زبانه میکشد، فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: دوستی به صورتی از دستان ما رفته است که حتی سریعترین افراد هم نمیتوانند به او برسند.
هوش مصنوعی: نزاریا، وقتی هر سال از وطن خود بیخبر و آزاد هستی، به حرف عقل خود توجه کن و بیخود در دور عشق مگرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد از درد و رنج زندگی در غربت رهایی یابد، باید مانند گنجی که در گوشهای امن و آرام قرار دارد، به جایی برود که در آن سلامت و آرامش بیابد و از دغدغهها و سختیها آزاد شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار روزی کرد
سزد که شاد زید جاودان و غم نخورد
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
ز یاد تو نبوم فرد اگر بوم ز تو فرد
اگر زمانه ندارد ترا مساعد من
زمانهرا و تو را کی توان مساعد کرد
جز آنکه قبله کنم صورت خیال ترا
[...]
به عافیت بنشین زیر چرخ گرداگرد
که کنج عافیتی به بود زبردابرد
به هرزه کاری عمرت به آخر آوردی
ز جهل تا کی خواهی خدای را آزرد
بسا کسا که ز ایام آبروئی داشت
[...]
سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای
کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد
بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من
مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد
جمال دین سر احرار روزگار حسن
ایا به جنب بزرگیت صحن عالم خرد
تویی که منشی فرمان تو به دست نفاذ
حروف حادثه از روی آسمان بسترد
هر آن شمار که خصم تو از جهان برداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.