چرا افسرده معذورش ندارد
که یاری از سرِ دردی بزارد
برون آمد ز خود عاشق و لیکن
ز کویِ دوست بیرون شو ندارد
نخواهم تا چه خواهد کرد دیگر
دلی دارد به دل داری سپارد
عجب از زاهدِ دل مرده دارم
که خود را هم ز مردم می شمارد
اگر خود سینۀ عاقل اثیرست
به سوزِ عاشقان نسبت ندارد
کسی را حّدِ انده خوردنِ اوست
که زهرش هم چو مَی خوش می گوارد
مگر مستی زند در زلفِ او دست
خرد پیشانیِ افعی نخارد
دلم بی دوست چون ماهی ست بی آب
معافش دار اگر طاقت نیارد
خیالش هر چه در عالم رقیب است
به عمدا بر سرِ وقتم گمارد
خوشا وقتِ نزاری کو چو فرهاد
به رغبت جانِ شیرین وا گذارد
مجالِ راز گفتن نیست شاید
که حالا بر زبان دندان فشارد
زبورِ عشق بر کر چند خواند
زلالی بر سرابی چند بارد
سخن در عقدِ گوهر نیست لیکن
کسی باید که در گوشش گذارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به افسردگی و تنهایی خود اشاره میکند و میگوید که افسردگی عذری ندارد. او بیان میکند که عشق و دوستی نمیتواند به راحتی از دل برود و درد عشق را تحمل میکند. شاعر از زاهدانی که خود را از دیگران جدا میکنند، انتقاد میکند و میگوید که عقل و محبت با هم سازگار نیستند. او از احساس بیآبی دلش به خاطر دوری از دوست میگوید و در این حال، بر بیمعنایی و بیاثر بودن برخی گفتارها تأکید میکند. در نهایت، شاعر عشق را دلیلی برای بیان سخنان عمیق و رازها میداند، اما میداند که در حال حاضر نمیتواند این رازها را به اشتراک بگذارد.
هوش مصنوعی: چرا غمگینی؟ هیچ کسی نمیتواند تو را قضاوت کند که چرا برای رهایی از دردهایت به کمک نیاز داری.
هوش مصنوعی: عاشق از خود فارغ شده است، اما هنوز نتوانسته از کوی دوست خارج شود و به او دسترسی پیدا کند.
هوش مصنوعی: نمیخواهم بدانم دیگر چه کسی با دل خودش چه خواهد کرد، چون او دلش را به دل من سپرده است.
هوش مصنوعی: نفهمیدم چرا زاهدی که دلش مرده است، خود را افرادی میداند که به دیگران از نظر روحی و معنوی بالاترند.
هوش مصنوعی: اگر دل انسانهای عاقل آتش گرفته است، این سوز و التهاب به عشقورزی عاشقان مربوط نمیشود.
هوش مصنوعی: کسی که از درد و غم خود مینالد، باید بداند که درد او مانند زهر، بهخوبی و خوشی در مینشیند.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است عقل ما تحت تاثیر زیباییهای زلف او قرار گیرد و به سمتی برود که از خطرات و آسیبهای ناشی از آن غافل شویم، همانطور که کسی که در مستی قرار دارد، نمیتواند عواقب کارهایش را ببیند؟
هوش مصنوعی: دل من بدون دوست مانند ماهیای است که بی آب مانده و اگر نتواند تحمل کند، او را ببخشید.
هوش مصنوعی: او عمداً افکار و خیالهایش را در ذهنم میگذارد تا مرا مشغول کند و از کارهای دیگر بازدارد.
هوش مصنوعی: زمانی خوش است که نزار، مانند فرهاد، با شوق و رضایت جان شیرین خود را فدای عشق کند.
هوش مصنوعی: شاید الآن وقتی برای گفتن رازها نیست و بهتر است که انسان حتماً آن را در دل نگه دارد و از ابراز آن خودداری کند.
هوش مصنوعی: عشق مانند نوای دلنشینی است که در دل انسان ها جاری میشود، اما گاهی این احساسات تنها در ظاهر و ظلمات زندگی باقی میمانند و به عمق وجود نمیرسند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی صحبت از ارزش و زیبایی یک چیز میشود، فقط بیان کردن آن کافی نیست. باید کسی باشد که این ارزش را درک کند و به آن گوش بسپارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همیشه نام نیکو دوست دارد
ابی حقی که باشد حق گزارد
چنو گیتی نیاورد و نیارد
زمانه کین او جستن نیارد
اگر بر دل خلاف او نگارد
بخار مرگ گردون جان بخارد
ز بس کو دوستان را حق گذارد
[...]
سرافرازا تو آن صدری که طبعت
به جز تخم نکو نامی نکارد
گلستان کرم را بشکفد گل
اگر ابر کفت بر وی به بارد
میان هر چه زان عاجز شود وهم
[...]
سرشگی کز غم معشوق بارم
همه رنگ لب معشوق دارد
شنیدستی به عالم هیچ عاشق
که از دیده لب معشوق بارد
دلم را انده جان میندارد
چنان کاید جهانی میگذارد
حدیث عشق باز اندر فکندست
دگر بارش همانا میبخارد
چه گویم تا که کاری برنسازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.