گنجور

 
حکیم نزاری

میان عاشقان سری نهان است

که الا عاشقان سرش ندانست

اگر خواهی که دانی عاشقی باش

که آن سر در میان عاشقان است

چه شاید کرد اگر از چشم بوجهل

مقامات حبیب الله نهان است

به زور و زاری و زر سر مردان

که حاصل کرد هرگز کس توانست

به خود تا هیچ باشی هیچ باشی

نشان بی نشانی این نشان است

بدو بشناختم اورا که چون است

درین حجت که می گویم بیان است

بدو بین تا یقینش دیده باشی

که خود بینی گمان اندر گمان است

مقاماتی کزو حق باز یابی

به نزدیک محقّق بس عیان است

بر این برهان نزاری معتقد باش

از این جا هر چه بردی با تو آن است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

چه خوش عیش و چه خرم روزگار است

که دولت عالی و دین استوار است

سخا را نو شکفته بوستان است

امل را نو دمیده مرغزار است

هنر در مد و دانش در زیادت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سوزنی سمرقندی

چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست

که خر چون دید زو، آنگونه بشکست

خر نر را . . . ون در کردم این . . . یر

به سان ماده خر خوابید در غست

چو . . . ادم ماده خر ار، کره بفکند

[...]

مجیرالدین بیلقانی

فلک را عهد بس نااستوار است

همه کار جهان ناپایدارست

بیا کس کز پی یک روزه راحت

بمانده روز و شب در انتظارست

هوایی دارد و آبی زمانه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه