نشسته ام مترصّد به کنج تنهایی
بدان امید که تشریف وصل فرمایی
در آرزوی دمی ام که هم دمی یابم
مگر خلاص شوم از عذاب تنهایی
زهی سعادت و دولت اگر شبی، روزی
ز در درآیی و از رخ نقاب بگشایی
ز عفو تو نه غریب است جرم بخشیدن
ز لطف تو نه بدیع است بنده بخشایی
نه خانه خانه ی خیلِ خیالِ طلعتِ توست
به فضل خود چه شود خانه گر بیارایی
اگر چنان که زمن بنده زلّتی رفته ست
به لطف باز نوازی به صلح بازآیی
نزاریا نه بر ازای حدِّ توست بگوی
تو کیستی که به هم خانگیِ او شایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر، در تنهایی خود نشسته و منتظر وصال معشوق است. او آرزومند لحظهای است که بتواند با معشوق همدم شود و از درد تنهایی رهایی یابد. شاعر امید دارد که روزی معشوق به سراغش بیاید و پرده از چهره بردارد. او به معشوق یادآوری میکند که بخشش از صفات اوست و اگر اشتباهی از او سر زده، باید با لطفش دوباره او را مورد عنایت قرار دهد. در نهایت، شاعر پرسش میکند که معشوق کیست که این احساس نزدیکی به او را دارد.
هوش مصنوعی: در گوشهای از تنهاییام نشستهام و منتظر هستم که با محبت و حضور تو، به وصالی برسم.
هوش مصنوعی: من آرزو دارم لحظهای به کسی بپیوندم تا از عذاب تنهایی رهایی یابم.
هوش مصنوعی: سعادتی بزرگ و خوشحالی بینظیر است اگر شبی تو به درون بیایی و پرده از چهرهات برداری.
هوش مصنوعی: از بخشش تو، جرم عفو کردن چیز عجیبی نیست و از لطف تو، بخشیدن بندگان کار تازهای به شمار نمیآید.
هوش مصنوعی: خانهای که در آن زندگی میکنم، به زیبایی و حضور تو وابسته است. بدون لطف و بزرگواری تو، آیا خانه میتواند زیبا شود؟
هوش مصنوعی: اگر از من اشتباهی سر زده باشد، با محبت و مهربانی بازگرد و با صلح و سازش نزد من برگرد.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو فراتر از مرزهای نزدیکی ماست. بگو، تو کیسی که میتوانی با او زندگی کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرفتمت که رسیدی بدانچه میطلبی
گرفتمت که شدی آنچنان که میبایی
نه هر چه یافت کمال از پیش بود نقصان
نه هر چه داد، ستد باز چرخ مینایی؟!
بزلف مشکی، جانا، بچهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی بزیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
[...]
بر من آمد دوش آن در چشم بینائی
ز بهر جستن تدبیر رای فردائی
هرآنچه داشت بدل راز پیش من بگشاد
بلی چنین سزد از یکدلی و یکتائی
چه گفت گفت بخواهم شدن ز تو یکچند
[...]
کریم بار خدایا به ما توبه شائی
غریب نیست اگر بر همه ببخشائی
اسیر و عاجز و بیچاره و گنهکاریم
نهاده گوش به امر تو تا چه فرمائی
به درگه تو چه خیزد ز ما و طاعت ما
[...]
بزرگوارا در انتظار بخشش تو
نمانده است مرا طاقت شکیبائی
سه چیز رسم بود شاعران طامع را
نخست مدح و دوم قطعه تقاضائی
اگر بداد سوم شکرا اگر نداد هجا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.