حرام بر من اگر بی تو میزنم نفسی
و گر ز چشم پر آبم نمیرود ارسی
مرا هوس به سر کوی توست جان دادن
تو را چه سر که نه در هر سری بود هوسی
تو هم چو روحی و من همچو قالب بیجان
بمانده بی تو و جز با تو نیستم نفسی
ز چارچوب طبیعت خلاص میخواهم
چو من که دید گرفتار بلبل قفسی
مرا به شیفتگی سرزنش مکن یارا
که هیچ گونه ندارم به صبر دسترسی
اگر شکیب ندارم شکست مکنید
چگونه صبر کند بر فراق دوست کسی
نزاریا اگرت سر ز دست دل برود
در این قدم به سر افتادهاند چون تو بسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عواطف عمیق خود نسبت به معشوق صحبت میکند. او میگوید که بدون معشوق نمیتواند نفس بکشد و حتی اشکهایش هم بیفایده است. او آرزو دارد جانش را در راه عشق فدای محبوب کند و درک میکند که معشوق او همانند روحی است که او را زنده نگه میدارد. شاعر از حالتی اسیر و زیانمند صحبت میکند و به این نکته اشاره دارد که هیچگونه صبری ندارد و نمیتواند دوری معشوق را تحمل کند. در نهایت، او بیان میکند که اگر دلش فروریزد، دیگران نیز در چنین وضعیتی قرار خواهند گرفت.
هوش مصنوعی: اگر بدون تو نفس بکشم، برایم حرام است و اگر از اشک چشمانم چیزی کم نشود، هیچ دردی از دل نخواهد رفت.
هوش مصنوعی: من آرزوی حضور در کوی تو را دارم، اما جان دادن برای تو چه فایدهای دارد، در حالی که در دل هر کسی اشتیاقی به تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو مانند روحی هستی و من مثل قالبی بیجان که بدون تو باقی ماندهام. من بدون تو نفس نمیکشم و با تو هستم.
هوش مصنوعی: من میخواهم از محدودیتهای طبیعی رهایی یابم، همانطور که بلبل گرفتار قفسی را دیدهام.
هوش مصنوعی: دوست عزیز، مرا به خاطر شیفتگیام سرزنش نکن، زیرا هر نوع صبری برای کنترل احساساتم ندارم.
هوش مصنوعی: اگر نتوانم صبر کنم و شکست بخورم، چگونه کسی میتواند بر دوری یار تحمل کند؟
هوش مصنوعی: اگر دل از دست برود، در این قدم افرادی چون تو که شبیه به تو هستند هم به این وضعیت دچار شدهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر ز گردش جافی فلک همیترسی
چنین به سان ستوران چرا همیخفسی؟
وگر حذر نکند سود با سفاهت او
چنین ز نیک و بد او چرا همیترسی؟
چرا که باز نداری چو مردمان به هوش
[...]
مباش ممتحن زاد و بوم خود زخسی
اسیر خاک عطلت مشو ز کم هوسی
که در زمین غریبی و در سرای کسان
پدید گردد بر مرد ناکسی و کسی
که بیرفیق و حریفی نمانی از عالم
[...]
یا ساقی الراح خذ و امرلاء به طاسی
فلست املک صبر نوبةالکاس
و تابعالطاس مملوا بلا مهل
فان صحوت فهذا نوبة الیاس
و دوام السکر من کأس البقا مددا
[...]
همیزنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
به چشم رحم به رویم نظر همینکند
به دست جور و جفا گوشمال داده بسی
دلم ببرد و به جان زینهار میندهد
[...]
در آرزوی تو گشتم به هر دیار بسی
مرا ز روی تو هرگز نشان نداد کسی
وجود خاکی ما را به کوی دوست چه کار
که نیست لایق باغ بهشت خار و خسی
همیروم ز پی کاروان فقر مگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.