آرزو می کندم با تو شبی بوس و کناری
باز بر گردن من زلف تو پیچیده چو ماری
گر به گل زار وصالم نبود راه چه بودی
کز صبا یافتمی بویِ عرق چین تو باری
بر درت گر نگذارند که چون حلقه بپایم
چه شود بر سر کویت بنشینم چو غباری
دردِ شیرین نبود بی سببِ شور رقیبان
دامنِ گل نبود بی ضرر زحمت خاری
توبه بر دستِ نگارین تو خواهم که کنم من
گر به دست چو منی بازفتد چون تو نگاری
عشق اگر در سرِ کار تو کند دین و دلِ من
گو بکن بهر خدا را به ازینم سر و کاری
زر و زیور که در آویخته ای می نگذارد
که به گوشِ تو درآید سحری ناله ی زاری
زاریِ زارِ نزاری بشنو مرحمتی کن
وین قدر بس که برآید به زبانِ تو نزاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر آرزوی وصال و با هم بودن با معشوق را دارد. او به زیبایی زلف معشوق اشاره میکند که مانند ماری دور گردنش پیچیده است. شاعر حسرت میخورد که اگر به گلزار وصالش نمیرسد، چه راهی برای رسیدن به بوی عطر معشوق خواهد داشت. همچنین او بیان میکند که اگر امکان ورود به خانه معشوق نباشد، با کمال تواضع و خضوع در کنار در مینشیند. او به عشق و درد شیرین آن اشاره میکند و میگوید حتی زخمهای عشق هم به نوعی لذت بخش است. شاعر پیمان میبندد که اگر به دست معشوق او بیفتد، به آرامی توبه خواهد کرد. در انتها، او از معشوق میخواهد که صدای نالهاش را بشنود و بر او رحمت کند.
هوش مصنوعی: دوست دارم شبی را با تو بگذرانم که در آن لحظههای عاشقانهای را تجربه کنیم و موهایت مانند ماری دور گردنم بپیچد.
هوش مصنوعی: اگر در باغ وصل تو راهی نبود، چه میشد که من از نسیم صبح بوی عرق چین تو را استشمام میکردم؟
هوش مصنوعی: اگر اجازه ندهند که به در خانهات بیایم و مانند حلقهای به پایم بیفتند، چه میشود؟ من بر سر کوچهات مینشینم و مانند گرد و غباری در آنجا باقی میمانم.
هوش مصنوعی: دردی که شیرین است، بیدلیل به وجود نمیآید، و بدون تلاش و زحمت، زیبایی گل هم به دست نمیآید. برای دستیابی به چیزی ارزشمند، باید با چالشها و مشکلاتی رو به رو شویم.
هوش مصنوعی: من میخواهم توبهام را به دستان زیبا و نقشدار تو بسپارم، چرا که اگر به کسی مثل تو دوباره برگردم، مثل تو میشود که من هم دوباره دلم را با این زیبایی به دست آورم.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در زندگیام تأثیر بگذارد و دین و دل من را تحت تأثیر قرار دهد، پس به خاطر خدا، کار من برای تو بهتر از این نیست.
هوش مصنوعی: زیور و زری که به خود آویختهای، نمیگذارد صدای دردناک و عذابی به گوش تو برسد.
هوش مصنوعی: صدا و نالهی زار مرا بشنو و مهربانی کن، همین که نام من به زبانت بیفتد، کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
خنک آن دم که برآید ز خزان باد بهاری
خنک آن دم که بگویی که بیا عاشق مسکین
که تو آشفتهٔ مایی سر اغیار نداری
خنک آن دم که درآویزد در دامن لطفت
[...]
نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت
کشتن اولیتر از آن کهم به جراحت بگذاری
تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
[...]
نیکبخت است که دارد چو تو یاری و نگاری
من ندیدم به نکورویی و خوبیِ تو باری
خرّم آن دل که بود در سر زلفِ تو قرارش
گرچه در زلفِ پریشانِ تو خود نیست قراری
یوسفِ مصر گر این روی بدیدی چو زلیخا
[...]
رخ خوبت به چه ماند، به گلستان و بهاری
چشم مست تو بدان نرگس رعنای خماری
می روی در ره و می گردد جان گرد سر تو
هم بدان گونه که گرد سر گل باشد خاری
تیغ بگذار که باری حق عشقت بگذارم
[...]
حاجتی هست مرا با تو اگر عذر نیاری
ای صبا خاک در یار بیاری تو زیاری
تا کی آن لعل شکربار بکام دل اغیار
نمکم چند بداغ دل خسته بگذاری
تشنه بادیه را حالت سیرآب چه داند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.