میروی میدهدت دل که مرا بگذاری
برو اکنون تو و نامردمی و نایاری
بر من و زاری و تنهاییِ من رحمت کن
مکن ای یار به آزار دلی بیزاری
ما نکردیم گناهی که بود موجبِ خشم
آری آری تو ز ما سیر شدی پنداری
دلِ یاران بربایی و به غارت ببری
از که آموختی این دلبری و عیّاری
تا برفتی نیام از یادِ تو خالی نفسی
منم و یادِ تو در مستی و در هشیاری
گفتمت عهد به پایان نبری روزِ نخست
الحق الحق چه نکو عهد و وفایی داری
ضعفِ دل بر منِ سودازده شد مستولی
چیست تشویشِ دماغ آفتِ شب بیداری
چند رفعِ غمِ بیهوده توان کرد به می
نه همه عمر توان بود درین بیکاری
در دلم بود که هرگز نشوم از تو جدا
در سرم بود که با ما قدمی بسپاری
نه چنان باز گرفتی قدم از ما که دگر
رویِ آن است که دستی به سرم بازآری
گفته بودی که نزاری همه زاری دارد
چون زر و زور ندارد چه کند هم زاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از جدایی و دلتنگی خود میگوید. او از یار خود میخواهد که او را رها نکند و به او رحم کند، زیرا او تنها و بییار است. شاعر به عشق و وفاداری اشاره میکند و از یار میخواهد که به خاطر یک دلخوری، رابطه را به پایان نرساند. او از زخمهای دل خود و مصیبت جدایی میگوید و نگران آیندهای است که بدون یار خواهد داشت. در پایان، او به ضعف و ناامیدی خود اشاره میکند و میسوزد که چگونه میتواند از غم جدایی رهایی یابد.
هوش مصنوعی: میروی و دل مرا با خود میبری، به من هم بگو که حالا برو، تو که بیوفایی و در حق من کمک نکردی.
هوش مصنوعی: ای یار، بر من و غم و تنهاییام رحم کن و مرا آزار نده، من دل شکستهای هستم که نیاز به محبت دارم.
هوش مصنوعی: ما کار خطایی نکردیم که باعث خشم تو شده باشد، اما تو شاید فکر میکنی از ما دلزده و خستهای.
هوش مصنوعی: دلهای دوستان را میگیری و آنها را به غارت میبری، از کجا این مهارت دلربایی و فریب را آموختهای؟
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، من هیچ وقت تو را فراموش نکردم. من همواره به یاد تو هستم، چه در لحظات شاد و چه در زمانهایی که هوشیارم.
هوش مصنوعی: به تو گفتم که عهد و پیمانت روز اول تمام نمیشود، اما اینجا حق را بگو که تو چقدر خوب به عهد و وفای خود عمل میکنی.
هوش مصنوعی: ضعف و بیتابی دل من که گرفتار آرزوها هستم، نشان دهندهی چیست؟ این نگرانی و پریشانی که در ذهنم به وجود آمده، ناشی از عواقب شب بیداری است.
هوش مصنوعی: چند بار میتوان غمهای بیمورد را با نوشیدن شراب برطرف کرد؟ نمیتوان تمام عمر را در این بیکاری سپری کرد.
هوش مصنوعی: در دل من همیشه این فکر بود که هرگز از تو جدا نشوم و در ذهنم بود که روزی با من همراهی کنی.
هوش مصنوعی: تو چنان از ما فاصله گرفتهای که دیگر امیدی به نوازش دوبارهات ندارم.
هوش مصنوعی: گفته بودی که انسانهایی مثل من که در سختی هستند، وقتی قدرت و ثروت ندارند، چه کاری از دستشان برمیآید جز گریه و زاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری
دل من بردی و کردی رخ من دیناری
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد
چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
گل با خار بود نرگس بی خار بود
[...]
هر کجا تازه بخندید گل رخساری
بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست
که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی
[...]
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
[...]
ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم
باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری
ور مجالی بودت گو که فلان میگوید
[...]
آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری
چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری
تا مرا هم به خیالت شود استظهاری
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.