آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری
چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری
تا مرا هم به خیالت شود استظهاری
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
هر که را در رهش از بهرِ گل افتد خاری
به تفرّج سویِ گلزار نمی آیی و من
از سرِ راه برانگیخته ام گلزاری
هیچ کم نیست بحمدالله از آن جا که تویی
که شود در سرِ کارِ تو چو من بسیاری
هم چنان بارِ ستم می کشم و می گوشم
چه کنم حکم چنین است چه درمان آری
می شود کارِ جهان زیر و زبر گویی اگر
نبود خاطرِ محنت کشِ من بی باری
دوستان را نبود قاعده ی بیزاری
اگر از گردشِ ایّام شود آزاری
گرچه عشّاق همه کشته به عشقاند و لیک
کشتۀ عشق نباشد چو نزاری آری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به دوست خود میگوید که امیدوار است دوستش به او توجهی داشته باشد و از یاریاش بهرهمند شود. او در میانهی احساسات عشق و دلتنگی، از دوست میخواهد که گاهی به یادش باشد و به سراغش بیاید. شاعر تأکید میکند که نمیتواند وفاداری و محبت را رها کند و برغم مشکلات و رنجها، عشق او پابرجاست. او شکیبایی خود را در برابر سختیها بیان میکند و به عشق و نتیجههای آن اشاره میکند، با این حال به این نکته نیز اشاره میکند که عشق، حیاتش را تحت تأثیر قرار میدهد. در پایان، او بیان میکند که هرچند عشق جانسوز است، اما یادآوری آن میتواند تسلیبخش باشد.
هوش مصنوعی: ای دوست، آخرین بار به من نگاه کن. چه اشکالی دارد اگر از همراهیات آسوده شوم و به آرامش برسم؟
هوش مصنوعی: گاه و بیگاه چه ایرادی دارد اگر به یادم بیفتی؟ شاید این ندا به جان من بیفتد و مرا در خاطراتت زنده کند.
هوش مصنوعی: نمیتوان از باغِ وفا که پر از گل و زیبایی است جدا شد، اگر کسی در مسیر عاشقی بخواهد به درختی بیفتد، قطعاً به خارهای آن خواهد برخورد.
هوش مصنوعی: تو به سمت گلزار نمیرسی، اما من از دور دستها، یک گلزار زیبا و سرسبز را برانگیختهام.
هوش مصنوعی: خوشبختانه، هیچ کمبودی وجود ندارد، زیرا تویی که در توجه و کار من قرار داری و مانند من افرادی بسیار هستند که تحت تأثیر تو قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: من همچنان بار سنگین ستم را به دوش میکشم و در برابر آن سکوت کردهام. چه کار میتوانم بکنم، این حکمی است که بر من رفته و درمانی برای آن نیست.
هوش مصنوعی: اگر نمیبود احساس درد و رنج من، به راحتی میتوانستم جهان را دگرگون کنم.
هوش مصنوعی: دوستان از یکدیگر متنفر نمیشوند، حتی اگر روزگار برایشان ناراحتی و مشکلی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: اگرچه همه عاشقان به خاطر عشق جان خود را از دست میدهند، اما کسی که عشق را واقعاً تجربه کرده باشد، مثل نزاری نیست که فقط بخواهد بکشد و کشته شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری
دل من بردی و کردی رخ من دیناری
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد
چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
گل با خار بود نرگس بی خار بود
[...]
هر کجا تازه بخندید گل رخساری
بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست
که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی
[...]
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
[...]
ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم
باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری
ور مجالی بودت گو که فلان میگوید
[...]
من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری
بی خبر باش گر از من خبری می داری
باز پرداخته ام دانش خودبینی خویش
از من ای یار نیاید که به من هیچ آری
خودی تو همه هیچ است همه گویی او بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.