ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری
بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری
ختنی است رنگ رویت حبشی است رنگ مویت
به میان این دو کشور به کجا مقام داری
حبشی سفید نبود ختنی نمک ندارد
تو سفیدی و به غایت نمک تمام داری
حبشی منم که بر تن همه سوخته ست جانم
ختنی تویی که بر تن همه سیم خام داری
سخن از حبش رها کن علم از ختن برآور
که هزار چون نزاری حبشی غلام داری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای ظاهری محبوبش میپردازد. او محبوبش را به شیو ختنی (وابسته به سرزمین ختن) و حبشی (وابسته به سرزمین حبش) تشبیه میکند. زیبایی او را با رنگ پوست و مو توصیف میکند و میگوید که این زیبایی فراتر از ظواهر است. شاعر همچنین به تضادهایی اشاره میکند، مانند اینکه محبوبش سفید است اما در عین حال به دلایل خاصی همچنان او را عشق خود میداند. در انتها، شاعر از همگان میخواهد که از صحبت درباره حبش دور شوند و نام ختن را بر سر زبانها بیاورند، زیرا محبوبش در زیبایی خاص و منحصر به فرد است.
هوش مصنوعی: ای جام زیبای حبشی، تو چه نامی داری جز خطوطی که بر بدنت نقش بستهاند؟ و غیر از زینتهایی که از سرزمین حبش داری، چه زیبایی دیگری در تو نهفته است؟
هوش مصنوعی: رنگ صورت تو مثل رنگ پوست مردم حبشه است و رنگ موی تو تیره و مشکی است. در میان این دو ویژگی مختلف، تو در کدامین سرزمین و جایگاه قرار داری؟
هوش مصنوعی: سیاهپوستی که به خاطر رنگش از دیگران متمایز است، نمکین نیست. اما تو با سفیدیات، به طرز فوقالعادهای خاص و دلنشین به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: من از نژاد حبشیام که جانم در آتش سوخته، تو هم مانند یک زینت هستی که بر تن همه زیبایی و ارزش داری.
هوش مصنوعی: از موضوعاتی که مربوط به حبش است دست بردار و دلیل آن را فراموش کن. دانش و علم را از ختن (سرزمین چین) بیاور، چون تو هزاران مثل نزار (شاعر مشهور) از حبشیها را در اختیار داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما تو همچو آتش قدح مدام داری
به جواب هر سلامی که کنند جام داری
ز برای تو اگر تن دو هزار جان سپارد
ز خداش وحی آید که هنوز وام داری
چو حقت ز غیرت خود ز تو نیز کرد پنهان
[...]
کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری
نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت
همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری
ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا
[...]
زنکوئی آنچه باید همه را تمام داری
چه شود اگر بگوئی صنما چه نام داری
نه زدوستی وفائی نه بدشمنی جفائی
همه حیرتم نگارا که سر کدام داری
منم و دل فگاری بتو دادم اختیارش
[...]
غم حورت از چه باشد که تو این غلام داری
زبهشت خاص برخورده هوای عام داری
نکنی بزخم ناسور دل از چه رو رعایت
تو که زلف عنبرین بو خط مشکفام داری
زشکر لبت چه حاصل که جواب تلخ گوید
[...]
شب چارده غلامی ز مه تمام داری
تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری
مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی
که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری
حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.