گنجور

 
حکیم نزاری

ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری

بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری

ختنی است رنگ رویت حبشی است رنگ مویت

به میان این دو کشور به کجا مقام داری

حبشی سفید نبود ختنی نمک ندارد

تو سفیدی و به غایت نمک تمام داری

حبشی منم که بر تن همه سوخته ست جانم

ختنی تویی که بر تن همه سیم خام داری

سخن از حبش رها کن علم از ختن برآور

که هزار چون نزاری حبشی غلام داری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

صنما تو همچو آتش قدح مدام داری

به جواب هر سلامی که کنند جام داری

ز برای تو اگر تن دو هزار جان سپارد

ز خداش وحی آید که هنوز وام داری

چو حقت ز غیرت خود ز تو نیز کرد پنهان

[...]

سعدی

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری

دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت

همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری

ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا

[...]

طبیب اصفهانی

زنکوئی آنچه باید همه را تمام داری

چه شود اگر بگوئی صنما چه نام داری

نه زدوستی وفائی نه بدشمنی جفائی

همه حیرتم نگارا که سر کدام داری

منم و دل فگاری بتو دادم اختیارش

[...]

آشفتهٔ شیرازی

غم حورت از چه باشد که تو این غلام داری

زبهشت خاص برخورده هوای عام داری

نکنی بزخم ناسور دل از چه رو رعایت

تو که زلف عنبرین بو خط مشکفام داری

زشکر لبت چه حاصل که جواب تلخ گوید

[...]

فروغی بسطامی

شب چارده غلامی ز مه تمام داری

تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری

مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی

که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری

حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه