نه مهربانی و نه شفقت و نه دل داری
همین و هیچ دگر شوخی و ستم گاری
دم محبت و آن گه نشان برگشتن
خط مودت و آن گه زبان بیزاری
امید را به طمع تازه می کنم که فلان
ز روزگار من آگاه نیست پنداری
به پای بوس تو دستم نمی رسد شاید
زکبر اگر نگذارد دلت که بگذاری
تو پادشاهی و ما بندگان مملوکیم
چنان سری چه عجب گر به ما فرود آری
سر هزار نزاری فدای پهلوی یار
دریغ نیست سر عاشق از نگون ساری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس تنهایی و ناامیدی شاعر است. او از عدم محبت و توجه دیگران گلایه میکند و به بیتوجهی و سردی روابط اشاره دارد. شاعر به تلاش برای امید بخشی به خود اشاره میکند اما میداند که این امیدها در واقع توهماتی بیش نیستند. او به عشق و بندگی خود در مقابل محبوب اشاره میکند و آرزو دارد که محبوب به او توجه کند، اما از غرور و خودبزرگبینی محبوب ناامید است. در نهایت، شاعر حاضر است همه چیز خود را برای عشق فدای محبوب کند، حتی اگر سرش را به خاطر او بدهد.
هوش مصنوعی: نه از محبت و نه از رحمت خبری هست و نه دلداری وجود دارد، تنها همین است و چیز دیگری نیست، همهجا یا زوری است و یا بازی و شوخی.
هوش مصنوعی: لحظهای که محبت آغاز میشود، نشانهای از بازگشت مسیر دوستی و در نهایت، کلامی از نفرت بروز میکند.
هوش مصنوعی: من امیدهایم را با آرزوهای جدید زنده نگه میدارم، زیرا فکر میکنم فلانی از شرایط زندگی من بیخبر است.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و مقام تو، دست من به پای بوسیدنت نمیرسد. شاید اگر دلت اجازه دهد، بتوانم خودم را به نزدیکی تو برسانم.
هوش مصنوعی: تو پادشاه بزرگی و ما رعیت و زیر دستان تو هستیم. با این حال، اگر به ما توجه کنی و به ما محبت کنی، چه تعجبی دارد؟
هوش مصنوعی: من در راه عشق، جان خود را فدای محبوبم میکنم و هیچ تردیدی در این کار ندارم، حتی اگر به نابودی من بکشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.