رسید جان به دهانم ز آرزومندی
مقام مرحمت است این نه موضعِ تندی
سزا منم به عقوبت گناه کار منم
زبانِ بیگنهت را به هرزه میبندی
اگر به خونِ منت رغبتیست بسمالله
مرا چه به ز متاعی که آن تو بپسندی
دگر جواب سلامم نمیدهی شاید
رضا رضایِ تو مخدومی و خداوندی
ولی به خلعتِ دشنام لطف کن باری
که از عتابِ توم حاصل است خرسندی
نظر ز کارِ من دل شکسته باز مگیر
بود که در سرت افتد که باز پیوندی
به هر دو دیده کند بندگیِ خاکِ درت
نزاریی که پدر را نکرد فرزندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با بیان احساسات عمیق خود به خداوند، از وضعیت خود و رابطهاش با او سخن میگوید. او از آرزوهایش میگوید که به در آستان خداوند رسیده و اظهار میکند که باید برای گناهانش تنبیه شود. شاعر با اشاره به دشواریهای ارتباطش با خدا، نشان میدهد که ممکن است به دلیل رفتارهایش پاسخ دعا و سلامش را نگیرد. او در نهایت خواستار رحمت و عفو خداوند است و بیان میکند که حتی در سختترین شرایط، به بندگی و وابستگی خود به خداوند ادامه میدهد. شاعر از خداوند میخواهد که او را مورد لطف قرار دهد و از عتابها و دشنامها بگذرد، چرا که این نوع برخورد باعث خرسندی اوست.
هوش مصنوعی: جانم به انتها نزدیک شده است و از شدت آرزو برای رسیدن به مقام لطف و رحمت، به مرحلهای رسیدهام که اینجا جای تندی و خشونت نیست.
هوش مصنوعی: من سزاوار عذاب هستم، چون گناهکارم. تو زبان کسی که بیگناه است را به بیهودهگویی میبندی.
هوش مصنوعی: اگر از خون من خونی میخواهی، بسمالله، من چه به کالاهایی که تو خوشداشتی و پسندیدی.
هوش مصنوعی: شاید دیگر به سلام من پاسخ نمیدهی، چون ممکن است راضی از من نیستی و تو پروردگار و بزرگوار منی.
هوش مصنوعی: لطفاً به من دشنام بده تا از عتاب تو خوشحال باشم.
هوش مصنوعی: به دل شکستهام نگاهی دوباره ننداز، زیرا ممکن است از سر شوق دوباره با من مرتبط شوی.
هوش مصنوعی: به هر دو چشم، غلامی و بندگی خاک درب تو را مینوم، در حالی که پدر هرگز نتوانست فرزندی را به وجود آورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
جهان سروری و عالم هنرمندی
زبیم آنکه خداوند را ملال بود
دراز می نکنم شرح آرزومندی
ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته
[...]
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
[...]
نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی
بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی
اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود
که چون بریشمم از پای و سر فروبندی
کرشمهای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر
[...]
ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی
هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز
ضرورتست که از دیگران فرو بندی
اگر به تیغ تو را میتوان برید از دوست
[...]
به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.