نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی
بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی
اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود
که چون بریشمم از پای و سر فروبندی
کرشمهای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر
به گوشه لب همچون شکر فروخندی
چو شاخِ مهرِ تو در بستانِ جان بگرفت
درختِ طاقت ما را ز بیخ برکندی
چو آفتاب پرستم نمیتوانم گفت
که سایه بر من و بر کار من نیفکندی
به خدمتی که اشارت کنی و فرمایی
کمر ببستهام از رویِ لطف بپسندی
به دیده گر بپذیری غلامی تو کند
نزاریای که پدر را نکرد فرزندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات عاشقانه و longing شاعر نسبت به محبوبش میپردازد. شاعر از محبوب خود میخواهد تا در مراسم شبانه، که به نظر میرسد به شکل نوازندگی و شادی برگزار میشود، حاضر شود و او را خوشنود کند. او با استفاده از تشبیهات زیبا، احساسات عمیق خود را بیان کرده و اشاره میکند که عشقش به محبوبش او را به مرز نابودی رسانده است. همچنین، شاعر به وفاداری و خدمتگزاری خود اشاره کرده و ابراز میکند که امیدوار است محبوبش او را بپذیرد، زیرا این عشق برای او اهمیت زیادی دارد و او حاضر است تمام وجودش را برای خوشنودی محبوب بذل کند.
هوش مصنوعی: زمان نماز شام فرا رسیده است، ای معبود سمرقندی، ساز را آماده کن و نغمهای از پرده نهاوندی بزن.
هوش مصنوعی: اگر مانند چنگ (ساز موسیقی) نواخته شویم، مناسب نیست که مانند پردهای از پای و سر پایین بیفتیم و خود را فراموش کنیم.
هوش مصنوعی: بازیگوشی کن و بیخیال باش، چه اشکالی دارد اگر لبخند شیرینی مانند شکر بر گوشهی لبت داشته باشی؟
هوش مصنوعی: وقتی عشق و محبت تو در دل من ریشه دوانید، درخت صبر و طاقت من را از ریشه کندی.
هوش مصنوعی: وقتی که من مانند آفتاب درخشیدم، نمیتوانم بگویم که سایهای بر من یا بر کارهایم نیفتاده است.
هوش مصنوعی: من آمادهام تا به هر خواستهای که اشاره کنی و دستور دهی، با کمال میل و احترام خدمت کنم.
هوش مصنوعی: اگر با دیدهی باز بپذیری، در حقیقت تو را به مقام غلامی میرساند، که این کار را فرزندی برای پدرش نکرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
جهان سروری و عالم هنرمندی
زبیم آنکه خداوند را ملال بود
دراز می نکنم شرح آرزومندی
ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته
[...]
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
[...]
رسید جان به دهانم ز آرزومندی
مقام مرحمت است این نه موضعِ تندی
سزا منم به عقوبت گناه کار منم
زبانِ بیگنهت را به هرزه میبندی
اگر به خونِ منت رغبتیست بسمالله
[...]
ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی
هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز
ضرورتست که از دیگران فرو بندی
اگر به تیغ تو را میتوان برید از دوست
[...]
به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.