گنجور

 
حکیم نزاری

اگر در عالمِ غیبم دهی راه

شود بر من زبانِ خلق کوتاه

جزین کز خود برون آری تمامم

بحمدالله ندارم هیچ دل خواه

مرا از من اگر وا می ستانی

تو می مانی و بس الحمدلله

درآ تا من شوم از خانه بیرون

گدایی را نزیبد منصبِ شاه

به جز بر آستانِ دل ستانم

نمی خواهم محلّ و منصب و جاه

چه جایِ جاه و منصب پیر زالی

دو عالم را بسوزاند به یک آه

ز مبدا فطرتی دارند هر کس

که کس از فطرتِ خود نیست آگاه

به جنبِ مهرِ یارِ مهربانم

پشیزی بر نیاید مهر تا ماه

به خود نتوان سپردن ره به مقصد

دلالت باید ای خودبین درین راه

ترا هر دیده کز عینِ یقین دید

در آن دیده نگنجد شکّ و اشباه

همه هر چ از تو می آید فتوح است

در آیینِ نزاری نیست اکراه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
باباطاهر

کجا بی جای ته ای بر همه شاه

که مو آیم بدانجا از همه راه

همه جا جای ته مو کور باطن

غلط گفتم غلط استغفرالله

سوزنی سمرقندی

شه انجم به پیروزی شهنشاه

محول شد برین پیروزه خرگاه

ز برج ماهی لؤلؤ پشیزه

ببرج تیره مرجان چراگاه

ز تحویل شه انجم بتعجیل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

مراخود نیست عادت هجو گفتن

که کردستم طمع زین قوم کوتاه

معاذالله که من کس را کنم هجو

ز مدح گفته نیز استغفرالله

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه