گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

برف آمد و راه ما ببستست

بی می سردست تا بخانه

فضلی کن و اینزمان بفرما

یک شیشه می از شرابخانه

زان خم نه که پار داده بودی

کان بود ز چاه آب خانه

 
sunny dark_mode