ما میرویم و با تو نکرده وداعِ راه
جان بر دهان رسیده و بسته دهان ز آه
نه رویِ آن که پشت کنم بر دیارِ دوست
نه چشمِ آن که دیده کند در کسی نگاه
از دیده دو در دُرری میکنم نثار
وز دوده جگر ورقی میکنم سیاه
تا من کجا روم به که نالم ز دردِ دل
کاری چنان مشوّش و حالی چنین تباه
ناچار اگر به عزمِ سفر بستهام کمر
ناکام اگر به عادتِ لشکر نهم کلاه
گو میرِ لشکر از منِ بی دل کن اعتبار
گو شاهِ کشور از منِ مسکین کن انتباه
با من زمانه جور و جفا کم نمیکند
چندان که پیش میرود آهم به دادخواه
سلطانِ عشق ملکِ وجودم فرو گرفت
واندر میانِ جان و دلم ساخت تخت گاه
از رویِ تا قیاس کنم هر چه چشمِ من
روشن شود ز چشمه خورشید هر پگاه
وز زلفِ عنبرینِ تو یاد آورم چو باز
شد در حجابِ چادر مشکین نقابِ ماه
دوشت به خواب دیدم و نادیده هیچ خواب
هستند قطره قطره سرشکم بر این گواه
شوریدهتر شده ست نزاری ز خوابِ دوش
دیوانه را چه جرم مهش میبرد ز راه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساسات عمیق و دردناکی از وداع و جدایی را بیان میکند. او در حال سفر است و دلش به شدت تنگ است. نمیتواند به کسی نگاه کند و همواره از یاد دوست و عشقش غمگین است. شاعر از شدت احساساتش میگوید که حتی با وجود سفر، افکار و دردهایش او را رها نمیکنند. عشق و غم وجودش را پر کرده و او را در بین جان و دلش گرفته است. خاطرات گذشته و زیباییهای معشوقش او را بیشتر آشفته میکند و در نهایت، او خود را با دلی شکسته رها شده مییابد. این شعر تصویری از عشق و درد جدایی و غم و اندوه عمیق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ما از اینجا میرویم و بدون اینکه با تو خداحافظی کنیم، دیگر فرصتی برای گفتن وداع نداریم. حالا جانمان در دلمان مانده و نمیتوانیم آهی بکشیم.
هوش مصنوعی: نه چهرهای دارم که بخواهم به دیار دوست پشت کنم، نه چشمی دارم که بتواند در نگاه کسی خیره شود.
هوش مصنوعی: من از چشمانم به اندازهی یک گوهری باارزش میریزم و از خون دل، صفحهای را سیاه میکنم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم به کجا بروم و نزد چه کسی از درد دل خود شکایت کنم، زیرا حالتی آشفته و نابسامان دارم.
هوش مصنوعی: اگر ناچار به سفر رفتم، باید خود را برای ناکامی آماده کنم، چون به عادت همیشگی ممکن است با مشکلاتی مواجه شوم.
هوش مصنوعی: بیا، فرمانده سپاه، به منِ بیدل اهمیت بده و پادشاه کشور هم به منِ بیچاره توجه کن.
هوش مصنوعی: زندگی همیشه با من مدارا نمیکند و سختیها و ناملایماتش کم نیست. هر چه جلوتر میروم، درد و نالهام بلندتر میشود و به دادخواهی میرسد.
هوش مصنوعی: عشق به عنوان حاکم بر وجود من، تمام وجودم را در بر گرفته و در میان جان و دلم، جایگاهی قرار داده است.
هوش مصنوعی: هرگاه که نور خورشید بر من بتابد و صبح را روشن کند، میتوانم هر چیزی را با آن مقایسه کنم.
هوش مصنوعی: وقتی یاد زلفهای خوشبو و عنبرین تو به یادم میآید، مانند این است که هنگامی که پردهی چادر مشکی کنار میرود، چهرهی ماه نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در خواب، تو را دیدم و همچنین نه تنها تو را، بلکه خوابها هم به دور از واقعیت هستند. اشکهای من به آرامی بر این موضوع شهادت میدهند.
هوش مصنوعی: نزاری دیوانهتر از قبل شده و دلیلش خواب آسوده دیشب است، او نمیداند که معشوقش چطور او را از مسیر خود منحرف کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.