گنجور

 
نشاط اصفهانی

صبح باز آمد و شب گشت نهان

موکب روز بسر آراست جهان

باز از هر طرف اصحاب بهار

غارت آورد بر افواج خزان

موکب شاه جهان در جنبش

توسن فتح و ظفر در جولان

ملک در ملک جهان زیر نگین

جیش در جیش سپه در فرمان

شهر در شهر خراج است و منال

دشت در دشت رکابست و عنان

گنج در گنج یمین تا به یسار

خیل در خیل کران تا بکران

ملت از احمد و آیین ز علی

همت از شاه و ظفر از یزدان

 
 
 
رودکی

ضیغمی نسل پذیرفته ز دیو

آهویی نام نهاده یکران

آفتابی، که ز چابک قدمی

بر سر ذره نماید جولان

مسعود سعد سلمان

گر چه پیوسته همه از زر و سیم

گنجها پر کند این کوه کلان

طرف های کمرش برف و یخست

بخل از این بیش نباشد به جهان

کمال‌الدین اسماعیل

ای که در خانۀ تو بیگه و گاه

اندر اید همه کس جز مهمان

سفره نان تو گر عورت نیست

چه کنی از همه خلقش پنهان؟

کیست جز نان تو در خانۀ تو

[...]

ابن یمین

بدرگاه عماد دولت و دین

که هست ابن یمینش بنده از جان

دو سه فصل از مهمات ضروری

کنم معروض اگر داری سر آن

بدان امید کاندر وقت فرصت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه