گفتم از میکده یک چند سوی خانه شوم
مستی از سر نهم و عاقل و فرزانه شوم
حلقه زد بر در دل سلسلهٔ طرهٔ دوست
چه کنم قسمتم اینست که دیوانه شوم
خمی از باده به کاشانه نهان ساختهام
گو دو روزی نتوانم که به میخانه شوم
رهنمایی کنمش تا به سر گنج مراد
دست دل گیرم و ویرانه به ویرانه شوم
زین پس از من طمع عقل مدارید که من
فرض تر دارم ازین کار که فرزانه شوم
از نشاط این چه توقع که غمین بنشیند
قدحی برکشم و سرخوش و مستانه شوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیم آن است که در صومعه دیوانه شوم
به از آن نیست که هم با در میخانه شوم
من اگر دیر و گر زود بود آخر کار
با سر خم روم و در سر پیمانه شوم
وقت کاشانه اصلی است مرا، میخواهم
[...]
من سگ یارم و آن نیست که بیگانه شوم
لیک می ترسم از آن روز که دیوانه شوم
ای فلک، شمع شب افروز مرا سوی من آر
تا بگرد سر او گردم و پروانه شوم
من همان روز که افسون تو دیدم گفتم
[...]
هوسی کردهام امروز که دیوانه شوم
دست دل گیرم و از خانه به ویرانه شوم
زاهد از مجلس ما گر نرود گو نرود
خانه بگذارم و از خانه به میخانه شوم
سست شد پایه و هم رخنه در افتاد به سقف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.