گنجور

 
نشاط اصفهانی

همین نه بنده ی حکم و مطیع فرمانم

چو سایه بر اثر آفتاب تابانم

چو او بکوی در آید ببام دارم جای

چو او ببام کند جای من در ایوانم

اگر بخواند در پیشتر نیارم رفت

و گر براند دوری نباشد امکانم

گهی زهمرهی او بکوه همسنگم

گهی ز پیروی او بخاک یکسانم

بزلفی ار گذرد لعبگاه اهرمنم

برویی ار نگرد جلوه گاه یزدانم

گذر بباغ کند عیب ساز خاربنم

قدم بباغ نهد عطر بخش ریحانم

نه راحتی بگلستان نه زحمتی از دشت

تفاوتی نکند گلبن از مغیلانم

عنان کشیده روم، کز شمار همراهان

کسی نماند که تاب آورد بجولانم

چو میخرند بهیچم گران خرید و کنون

اگر بهردو جهانم فروشد ارزانم

به بندگیش که شرمنده ام زخواجه نشاط

که من نه در خور این پایه فضل و احسانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

هر آن جواهر کز روزگار بستانم

چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال

بهای صد گهر از دست راست بستانم

چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم

[...]

سوزنی سمرقندی

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم

مرا نداند از آن گونه کس که من دانم

به آشکار بدم در نهان ز بد بترم

خدای داند و من ز آشکار و پنهانم

تن من است چو سلطان معصیت‌فرمای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بعهدهای گذشته امین من آن بود

که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم

بقحط‌سالی افتادم از هنرمندان

که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم

اگر بیابم آنرا که شعر دریابد

[...]

مولانا

خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم

به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم

ز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجم

ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم

درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی

[...]

سعدی

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من

درست نیست خدایا یهود میرانم

یهود گفت: به تورات می‌خورم سوگند!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه