چه غم ار نه برگ و باری و نه زاد راه دارم
منم آن گدا که عزم در پادشاه دارم
نظری برویش امشب نظری بماه دارم
که میان ماه و رویش بسی اشتباه دارم
من اگر بدم چه باکم که تویی بدین نکویی
چه نکوییم از این به که تو نیکخواه دارم
برخ از هجوم زلفت نبود مجال دیدن
که میان روز روشن دو شب سیاه دارم
نظر ار کنم برویت اثری ز من نماند
بتو زحمتی که دارم به یکی نگاه دارم
چو گدای روستایی که ببزم شه در آید
چه کنم ادب ندانم که چسان نگاه دارم
چه زیان بمن که از من اثری بجا نماند
که امید باز گشتن نه بجایگاه دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس گدایی و عشق است. شاعر با وجود نداشتن هیچ دارایی، به عشق خود توجه دارد و برای پادشاهش (محبوبش) دلیلی برای زندگی مییابد. او به زیبایی محبوبش اشاره میکند و از احساسات عمیق و گیجکننده خود صحبت میکند که گاه او را به شبهای تاریک میبرد. شاعر از ناتوانی در بیان احساساتش و عدم تأثیرگذاری بر محبوبش گله میکند و در نهایت به این واقعیت میرسد که با وجود همه این چالشها، هنوز امیدی به بازگشت و ملاقات دوباره دارد.
هوش مصنوعی: چه غم دارد اگر چیزی ندارم و در راهی نمیروم، من آن گدایی هستم که تصمیم دارم به سوی پادشاه برویم.
هوش مصنوعی: امشب به چهره او نگاهی میاندازم و اشتباهات زیادی بین زیبایی ماه و زیبایی چهرهاش میبینم.
هوش مصنوعی: اگر من بد باشم، چه اهمیتی دارد وقتی تو به این خوبی هستی؟ از این بهتر نیست که من کسی را دارم که به من نیکی میکند؟
هوش مصنوعی: به خاطر تارهای زلف تو، فرصتی برای دیدن ندارم. در حالی که در روز روشن هستم، مانند شبهای تاریک احساس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر به چهرهات خیره شوم، دیگر اثری از من نمیماند. به خاطر زحمتی که دارم، فقط باید یک نگاه به تو بیندازم.
هوش مصنوعی: وقتی که مانند یک گدای روستایی نزد پادشاه میروم و او میآید، نمیدانم چگونه خود را بسازم و احترام بگذارم.
هوش مصنوعی: چه خسارتی بر من است اگر از من هیچ نشانهای باقی نماند، زیرا دیگر امیدی به بازگشت ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم
چه کنم نمیتوانم که نظر نگاه دارم
ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن
نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم
نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن
[...]
نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم
چه کنم، نمی توانم دل خود نگاه دارم؟
چو نیایی و نیاید ز رهی جز آنکه پیشت
جگری به خاک ریزم، نظری به راه دارم
ز فراق شهر بندم، به کدام سو گریزم؟
[...]
من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم
بچه روی عذر گویم که رخ سیاه دارم
من اگر گناهکارم تو به عفو کار خود کن
که زبان توبه گوی و لب عذر خواه دارم
منم آن که یک جهان را ز غمت به باد دادم
[...]
نه نظر بقد سرو و نه بروی ماه دارم
که بیاد قد و روی تو ادب نگاه دارم
بودم امید کز مهر تو در کنارم آیی
که بخواب دوش دیدم بکنار ماه دارم
برهت شها نشینم مگر از کرم بگویی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.