گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

نکنم ز عشق تو به که سر گناه دارم

چه کنم، نمی توانم دل خود نگاه دارم؟

چو نیایی و نیاید ز رهی جز آنکه پیشت

جگری به خاک ریزم، نظری به راه دارم

ز فراق شهر بندم، به کدام سو گریزم؟

که به گرد قلعه جان ز بلا سپاه دارم

شبکی ز سوز سینه کنمت چو شمع روشن

همه تیرگی که در دل ز شب سیاه دارم

چه کنم که آب حسرت نکنم روان ز مژگان؟

که به سینه ز آتش دل همه دود آه دارم

چو فرو شدم به طوفان، چه کنم جفای دیده؟

چو گذشت آبم از سر، چه غم کلاه دارم؟

ز ستم نهاد بر من قلم قدر خیالت

گرت استوار نآید، خط تو گواه دارم

مکش، ار به نامه ای جان رقم وفا نوشتم

نه من سیاه نامه به جز این گناه دارم؟

نه که خسروم، غلامم، کمر نیاز بسته

کرمی که بی میانت کمری دو تاه دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

من اگر نظر حرام است بسی گناه دارم

چه کنم نمی‌توانم که نظر نگاه دارم

ستم از کسیست بر من که ضرورت است بردن

نه قرار زخم خوردن نه مجال آه دارم

نه فراغت نشستن نه شکیب رخت بستن

[...]

محتشم کاشانی

من منفعل که پیشت دو جهان گناه دارم

بچه روی عذر گویم که رخ سیاه دارم

من اگر گناه‌کارم تو به عفو کار خود کن

که زبان توبه گوی و لب عذر خواه دارم

منم آن که یک جهان را ز غمت به باد دادم

[...]

نشاط اصفهانی

چه غم ار نه برگ و باری و نه زاد راه دارم

منم آن گدا که عزم در پادشاه دارم

نظری برویش امشب نظری بماه دارم

که میان ماه و رویش بسی اشتباه دارم

من اگر بدم چه باکم که تویی بدین نکویی

[...]

صغیر اصفهانی

نه نظر بقد سرو و نه بروی ماه دارم

که بیاد قد و روی تو ادب نگاه دارم

بودم‌ امید کز مهر تو در کنارم آیی

که بخواب دوش دیدم بکنار ماه دارم

برهت شها نشینم مگر از کرم بگویی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه