رفت خیالش زدیده کو بدر آمد
ماه نهان شد چو آفتاب بر آمد
نعمت بی انتظار و دولت ناگاه
دوست بسر وقت دوست بیخبر آمد
شنعت مرغان شنو بخفتن بیگاه
خیز ندیما که نوبت سحر آمد
شام بغفلت گذشت و صبح بخجلت
تا نگرد خواجه روز هم بسر آمد
عقل یکی پرده بیش نیست بر این در
پرده بر افکن که عشق پرده در آمد
روی نتابد زجور طالب مقصود
زین دراگر رفت از در دگر آمد
در صف رندان نشاط پیش و پسی نیست
پیشتر آنکو بصدق بیشتر آمد
نعمت از او میبرند منعم و درویش
سایه ی یزدان کفیل خشک و تر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز دگر باره مهر ماه در آمد
جشن فریدون آبتین به بر آمد
عمر خوش دختران رز به سر آمد
کشتنیان را سیاستی دگر آمد
صاحب عادل بنیکی از سفر آمد
رفت به فرخندگی و با ظفر آمد
اینت خجسته سفر کز آمدن او
کشت امید جهانیان ببر آمد
چشمه خورشید بود خواجه و حضرت
[...]
روز مبارک، شد و مراد برآمد
باز چو اقبال روزگار درآمد
خواب بس ای بخت خفته شب به سر آمد
خیز که صبح است و آفتاب برآمد
خسرو انجم که دی بسیج سفر کرد
اینک امروز باز از سفر آمد
آینه عالم ار به زنگ فرو رفت
[...]
مژده که روی خدا ز پرده برآمد
آیت داور به خلق جلوه گر آمد
بیخبران را ز فیض کل خبر آمد
مظهرکل در لباس جزء درآمد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.