بی تو دوشم در درازی از شب یلدا گذشت
آفتاب امروز چون برق از سرای ما گذشت
نیش خاری نیست کز خون شکاری سرخ نیست
آفتی بود این شکارافکن کزین صحرا گذشت
شوکت حسنش کسی را رخصت آهی نداد
گرچه هر سو دادخواهی بود، او تنها گذشت
جلوه اش ننمود از بس محو رفتارش شدم
ناله ام نشنید از بس گرم استغنا گذشت
خواستی آشفتگی دستار بردن از سرش
بس که سرمست و به خود مغرور و بی پروا گذشت
با پریشانان چه گویم، صولت هجرش چه کرد
باد یأسی آمد و بر دفتر دلها گذشت
باز امشب با سگ کویش «نظیری » همرهست
شوکتی دیدم که پنداری جم و دارا گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و غم ناشی از دوری محبوب صحبت میکند. شب یلدا به عنوان نماد طولانیترین شب سال به تصویر کشیده شده و درد فراق در آن مشهود است. آفتاب امروز به سرعت میگذرد، نمادی از زودگذری زمان و خوشیهاست. شاعر احساس میکند که زیبایی محبوباش آنقدر مجذوبکننده است که کسی جرات نمیکند حتی آهی بکشد. او با اندوهی عمیق در دل، از جدایی و تأثیر منفی آن بر وضعیت روحیش میگوید. در نهایت، با افسردگی و یأس از دوری محبوبش، شب دوباره به او روی میآورد.
هوش مصنوعی: غیاب تو باعث شده که شبی طولانی و سخت را پشت سر بگذارم، اما امروز همانطور که خورشید از خانهام گذشت، از غم و تنهایی رهایی یافتم.
هوش مصنوعی: خاری وجود ندارد که از خون شکار رنگین نشده باشد؛ این آسیب زایی که در این صحرا در حال گذر است، خود یک خطر است.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت حسن آنچنان قوی بود که هیچکس نتوانست آه و ناله کند یا تقاضایی کند. با این حال، او به تنهایی از کنار همه این درخواستها عبور کرد.
هوش مصنوعی: زیبایی او را نتوانستم ببینم چون به شدت تحت تأثیر رفتار او قرار گرفتهام و آنقدر در حال شگفتی و انفعال بودم که صدای نالهام به گوش کسی نرسید، چون او در دنیای خود غرق بود.
هوش مصنوعی: در این بیت، گویا شخصی به شدت شگفتزده و سرشار از شادی و افتخار است، بهطوری که فراموش کرده به چه وضعیتی قرار دارد و بیپروا و بیملاحظه از کنار دیگران میگذرد. این حالت باعث میشود تا او نتواند به جوانب دیگر وضعیتش توجه کند.
هوش مصنوعی: نمیدانم با کسانی که در غم و اندوه هستند چه بگویم، زیرا جدایی او چه تأثیری بر من گذاشته است. به ناامیدی دچار شدم و این احساسات مانند بادی بر روی صفحات دلها گذر کرده است.
هوش مصنوعی: امشب دوباره با سگ در کوی او بودم و حرکتی را دیدم که به نظر میرسید مثل حرکت جم و دارا بوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت
من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظارهای
کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت
گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما
[...]
بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت
روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به خواب
آن چه بیخورشید روی او ز غم بر ما گذشت
از رهی آزاده سروی خاست کز رفتار او
[...]
در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت
بی توقف می تواند از سر دنیا گذشت
مرکز پرگار حیرانی است چشم آهوان
تا کدامین لیلی خوش چشم ازین صحرا گذشت
گل ز خجلت شد گلاب و بلبل از غیرت کباب
[...]
نیست نومیدی گر از حد انتظار ما گذشت
ناقه مجنون نه روزی از همین صحرا گذشت؟
گر جفایی آید از ارباب دنیا بر دلت
بگذران، چون عاقبت میباید از دنیا گذشت
غنچه بر روح قدح خندید کامشب در چمن
[...]
سهل باشد همت ساقی، گر از مینا گذشت
همچو کشتی می توان لب تشنه از دریا گذشت
می دهد امروز دورانش به یاد حادثات
آنچه خواهد آرزویش در دلم فردا گذشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.