ادب گرفته عنان خمار و مستی ما
برابر است بلندی ما و پستی ما
به خود ز دوست نیابیم تا ز می مستیم
تمام دوست پرستی است می پرستی ما
هزار ساغر دیدار شد تهی و هنوز
فرود حوصله ماست شوق و مستی ما
خمار شام ندارد صبوح ما هرگز
به یک طلوع بود نشئه الستی ما
مثال صورت موهوم بی نشان بودیم
به منظر تو کشیدند نقش هستی ما
ز حقه کهرت کام برنمی آید
ز تنگی دهن تست تنگ دستی ما
ز گونههای «نظیری» تپانچه پوست بریخت
عذار دف نخورد ضربت دو دستی ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالت مستی و عشق شاعر میپردازد. شاعر میگوید که در عشق و مستی به یک اندازه بالا و پایین هستیم و نمیتوانیم از دوست خود به جز از طریق شراب و می مستی بهرهمند شویم. علیرغم دیدارهای متعدد، هنوز عطش و شوق ما ادامه دارد. صبحگاهان حالی از سرخی و نشاط داریم که پیش از آن تجربه نکردهایم. ما در واقع به نوعی از وجود بینام و نشان خود در حضور معشوق پی بردهایم. در نهایت، شاعر به محدودیتهای دنیوی و مشکلات ارتباطی اشاره میکند، که به نوعی ناشی از کمبود و تنگدستی است. این شعر بهطور کلی تلاقی عشق، مستی و مفاهیم انسانی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: ادب کنترلکننده حالت سرخوشی و مستی ماست، و اینکه ما چقدر به یکدیگر نزدیک یا دور هستیم، به اندازهٔ بلندی و پستی ماست.
هوش مصنوعی: ما از محبت و دوستی به خود نمیتوانیم برسیم، مگر اینکه در عشق و مینوشی غرق شویم. تمام عشق ما به دوستان از شوق و شوری است که در دل داریم.
هوش مصنوعی: هزار بار به دیدار محبوب پرداختهایم و اکنون که از آن خالی شدهایم، هنوز هم اشتیاق و سرمستی ما به پایان نرسیده است.
هوش مصنوعی: شام در حال مستی بیداری ندارد و حالاتی که ما در صبح به دست میآوریم هرگز به اندازه یک طلوع خورشید نشئه و شادی نمیبخشد.
هوش مصنوعی: ما از ابتدا مانند تصویری که واقعی نیست و نشانی ندارد بودیم، ولی در برابر تو، تصویر وجود ما به وجود آمد و شکل گرفت.
هوش مصنوعی: از حقه و ترفند تو نمیتوانم بهره ببرم، زیرا تنگی دهان تو نشاندهنده نیاز مالی ماست.
هوش مصنوعی: از گونههای نظیری، چهرههای زیبا و جذاب به اندازهای خیرهکنندهاند که حتی ضربههای دو دستی ما نیز نمیتواند آسیبی به آنها بزند. در واقع، زیبایی و جذابیت آنها آنقدر زیاد است که بر همه چیز غلبه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نداد نور شراری چراغ هستی ما
گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما
عنایت صمدی رد کفر ما نکند
اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما
سر فتادگی تا به عرش می ساید
[...]
رسیده است به معراج اوج پستی ما
هزار پایه کم از نیستی است هستی ما
به هر چه چشم گشادیم، عشق می بازیم
گرفت روی زمین را صنم پرستی ما
نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است
[...]
یکی بود به نظر نیستی و هستی ما
تفاوتی نبود در خمار و مستی ما
به میپرست مزن طعنه زآنکه کمتر نیست
ز میپرستی او خویشتنپرستی ما
بود به دیده نادیده برگ کاه چون کوه
[...]
ز بادهایست به بزم شهود، مستی ما
که کرد رفع خمار شراب هستی ما
بگو به شیخ که ز کفر تا به دین فرق است
ز خودپرستی تو تا به میپرستی ما
زدیم دست به دامان عشق از همه پیش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.