گنجور

 
نظیری نیشابوری

می دود حاجت به راه خواهش از دنبال من

همت استغنا همی آرد به استقبال من

صدر عزت قرب می جوید به من، دشمن کجاست؟

تا ببیند رتبه عشق بلند اقبال من

عزتی دارم که گر پا دیر در جنت نهم

صد گره در کار رحمت افتد از اهمال من

شوق در رفتن به آن کویم نوازش می کند

عشق می بیند ز زیر چشم از دنبال من

سیر معنی تر ز رمز دوستانم در سخن

خامه می رقصد ز تحریر تن خون بال من

گرچه ناخوش تر ز هر روز است وقت روزگار

خوبتر از سال های دیگر است امسال من

روزگارم گر چنین با او «نظیری » بگذرد

رشک آید عالمی را بر من و احوال من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode