گنجور

 
نظیری نیشابوری

نخست عشق به میخانه کرد نزول

به گرد مدرسه گردیدنست نامعقول

ز راه ضربت دستست رقص بی حالان

سماع عشق نخیزد مگر ز اصل اصول

کمینه بوالعجبی، در دیار عشق این است

که حاکمی شود از حکم کودکی معزول

از آن عزیز خراباتیان شدیم که ما

ادب نگاه نداریم، در خروج و دخول

برون ز دلبر شهری، درون ز شاهد غیب

گنه به طور ملامت کشان بود مقبول

متاع هر دو جهان را به یک گدا بخشیم

گر از هزار تمنا، یکی رسد به حصول

بلند شد سخن عشق، لیک معذوریم

که نیست رخصت گفتار جز بقدر عقول

غرض گدای در دوست بودنست ارنه

به گنج ها نکنیم التفات بر مسئول

خموش تا نشناسد کسی «نظیری » را

چه لازم است که معلوم گردد این مجهول

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

عزیز کرد مرا باز در محل قبول

ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول

چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار

شنید وحی ز روح‌الامین به وقت نزول

چو در ستایش او لفظ من مکرر شد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول

دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول

ادیب صابر

زنفس او به لطافت همی رسند نفوس

ز عقل او متحیر همی شوند عقول

به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور

گه غضب متانی، به گاه عفو عجول

مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
سعدی

من ایستاده‌ام اینک به خدمتت مشغول

مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول

نه دست با تو درآویختن نه پای گریز

نه احتمال فراق و نه اختیار وصول

کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول

سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول

در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق

که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول

ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه