گنجور

 
نظیری نیشابوری

زان شب که یار کرد نگاهی به سوی دل

دیگر به سوی خویش ندیدیم روی دل

صاحبدلی بود که نصیبی به ما دهد

گویی به خاک ما نرسیدست بوی دل

آن را که رخ ز آیینه دوست تافتند

پهلوی دل نشسته نبیند عدوی دل

بر من نکرد مرحمتی پیر می فروش

تا بر سر خمش نشکستم سبوی دل

بر حق گرفت خون دل و دیده دامنم

از عیش های دیده بریدم گلوی دل

دستم به چاک سینه از آن باز کرده اند

تا من به آب دیده کنم شست و شوی دل

اغوای دیو و ذلت آدم به آب رفت

سر داده اند سیل محبت به جوی دل

هرچند گویم از غم دل بیشتر شود

خالی نمی شود دلم از گفتگوی دل

گفتم شوم ملازم دل بینمت مگر

هرچند برشدم نرسیدم به کوی دل

زان دم که دل به دست رضایت سپرده ام

از وی نکرده ام پس از آن جستجوی دل

یاری که دستگیری یاری کند کجاست؟

از هر غمم غم تو کند جستجوی دل

بنشین که راحتست «نظیری » وجود عشق

یک آرزو کنند هزار آرزوی دل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای فرق تا به پای همه آرزوی دل

آب حیات رانده خیالت به جوی دل

دل بستمت به زلف ندانستم این قدر

کز وی چنین دراز شود گفتگوی دل

عمری به گرد کوی تو گشتم چوبیدلان

[...]

سلمان ساوجی

ای جان نازنین من ای آرزوی دل

میل من است سوی تو میل تو سوی دل

بر آرزوی روی تو دل جان همی دهد

وا حسرتا! اگر ندهی آرزوی دل

چون غنچه بسته‌ام سر دل را به صد گره

[...]

عرفی

صد مُهر می نهم به لب گفت و گوی دل

تا گَرد غم به شِکوه نجنبد ز روی دل

دامن به سلسبیل نیالاید آن که او

در چشمه سار درد کند شست و شوی دل

بگداختیم مرهم و الماس ریختیم

[...]

صائب تبریزی

تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل

تا کی به سینه زنم ز آرزوی دل

افتد ز طرف کعبه و بتخانه دربدر

سر گشته ای که راه نیابد به کوی دل

یوسف یکی و نکهت پیراهنش یکی است

[...]

قدسی مشهدی

تا کی کنی به گریه، طلب آرزوی دل؟

ای دیده پیش خلق مریز آبروی دل

دل آرزوی خون جگر کرد بی لبت

چندان گریستم که نماند آرزوی دل

یا رب به دامنش ننشیند غبار غم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه