گنجور

 
نظیری نیشابوری

ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا

چو بیماری که مرگش بر پرستاران شود پیدا

چو پیدا گردم از راهی، چنان یاران رمند از من

که بدمستی میان جمع هشیاران شود پیدا

کسی نگریزد از ما، گر ازین تقوی برون آییم

طرب کز ما رمد در کوی میْخواران شود پیدا

بتی از حلقه پرهیزگاران برنمی‌خیزد

که بر مردم مسلمانی دین‌داران شود پیدا

پشیمانی مکش از بیع من کاین سهل قیمت را

تو چون صاحب شوی ذوق خریداران شود پیدا

زلیخا گو میارا بزم و فرش دلبری مفکن

که آن یوسف به زندان گرفتاران شود پیدا

«نظیری» کاش بنمایی که در ساغر چه می‌داری

که پیش زاهدان قدر گنه‌کاران شود پیدا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بابافغانی

در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا

نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا

فلک ای کاش بردارد ز روی کارها پرده

که نقد زاهدان و جنس میخواران شود پیدا

ز سیل فتنه چون در ورطه افتد زورق هستی

[...]

صائب تبریزی

ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد

که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا

فیاض لاهیجی

رواج بیدلان از مهر دلداران شود پیدا

که قدر و قیمت یاران هم از یاران شود پیدا

من و کنج فراق ای گریة حسرت کجایی تو

که در روز چنین قدر هواداران شود پیدا

اگر از گریة بسیار من درهم شود شاید

[...]

مشتاق اصفهانی

برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا

که در دوری به یاران قیمت یاران شود پیدا

ز جنبش کرد مژگان حال چشمت را بیان اما

ز بی‌تابی نبض احوال بیماران شود پیدا

به بزم اهل غفلت آنچه دانا می‌کشد داند

[...]

حزین لاهیجی

بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا

مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا

مغنی، مصرع شوخی، ز من باید سراییدن

که شور میکشان، در بزم هشیاران شود پیدا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه