برون قدر من از جرگ گرفتاران شود پیدا
که در دوری به یاران قیمت یاران شود پیدا
ز جنبش کرد مژگان حال چشمت را بیان اما
ز بیتابی نبض احوال بیماران شود پیدا
به بزم اهل غفلت آنچه دانا میکشد داند
کسی در جرگ مستان گر ز هشیاران شود پیدا
زنند این قوم پر از حقپرستی لاف و میترسم
که گر کاوند بت از جیب دینداران شود پیدا
رضا باغی بود کآنجا ز آتش سبزه میروید
چو خطی کز عذار لالهرخساران شود پیدا
چکد حسرت ز سر تا پایم آن حال دگرگونم
که گاه نزع بیمار از پرستاران شود پیدا
دلم را تازهرویی اشک غم مشتاق میبخشد
طراوت باغ را چندانکه از باران شود پیدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تفکرات خود دربارهی دوری از یاران و احساسات ناشی از آن میپردازد. او به تأثیر حرکات خاص چشمان محبوبش اشاره میکند و از بیتابی و دردهای عاشقانه سخن میگوید. همچنین، او به تضاد بین دانایی و نادانی در بزم اهل غفلت اشاره میکند و از ترس او از ریاکاریها و نفاق در جامعه سخن میگوید. شاعر از زیباییهای طبیعی و تأثیر آن بر دل و احساسات خود نیز یاد میکند و حسرت و غم را که ناشی از جدایی و ناتوانی است، به تصویر میکشد. در پایان، به طراوت و زندگی که از باران و محبت ناشی میشود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر من از جمع گسسته شوم و به دور از دوستان باشم، ارزش دوستانم آشکار خواهد شد.
هوش مصنوعی: از حرکت مژگان تو میتوانم حال چشمانت را بفهمم، اما بیتابی و تپش قلبی که در دل بیماران وجود دارد، آن را به روشنی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در محافل کسانی که به خواب غفلت رفتهاند، دانایان میدانند که چه چیزی را باید به نمایش بگذارند. اما کسی که در میان مستان باشد، اگر از هشیاران معلوم شود، درک خواهد کرد که اوضاع به چه شکل است.
هوش مصنوعی: این گروه که به حقپرستی معروف هستند، در واقع در کلام خود خود را میستایند و من نگرانم که اگر درون دینداران جستجو کنند، بتها و خرافات و اعتقادات نادرست از آنها نمایان شود.
هوش مصنوعی: رضا همچون باغی است که در آن آتش عشق، سبزه و جوانه میزند، درست همانطور که خطوطی که از زیبایی چهره دختران شاداب و گلرخ پیدا میشود.
هوش مصنوعی: حسرت از سر تا پایم را فرا گرفته و حالتی دگرگون دارم که گاهی حالتی از ضعف و بیماریام مشخص میشود، مانند حالتی که پرستاران متوجه من میشوند.
هوش مصنوعی: دل من با اشکهای غم و شوق، روح تازهای میگیرد، مثل طراوتی که باران به باغ میبخشد و مشخص میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در مستان زدم تا حال هشیاران شود پیدا
نهفتم قدر خود تا قیمت یاران شود پیدا
فلک ای کاش بردارد ز روی کارها پرده
که نقد زاهدان و جنس میخواران شود پیدا
ز سیل فتنه چون در ورطه افتد زورق هستی
[...]
ز حرمانم غمی در خاطر یاران شود پیدا
چو بیماری که مرگش بر پرستاران شود پیدا
چو پیدا گردم از راهی، چنان یاران رمند از من
که بدمستی میان جمع هشیاران شود پیدا
کسی نگریزد از ما، گر ازین تقوی برون آییم
[...]
ز ابر دست ساقی جسم خشکم لاله زاری شد
که در دل هر چه دارد خاک، از باران شود پیدا
رواج بیدلان از مهر دلداران شود پیدا
که قدر و قیمت یاران هم از یاران شود پیدا
من و کنج فراق ای گریة حسرت کجایی تو
که در روز چنین قدر هواداران شود پیدا
اگر از گریة بسیار من درهم شود شاید
[...]
بهار آمد که می در جام میخوران شود پیدا
مرا از سینه، داغ لاله رخساران شود پیدا
مغنی، مصرع شوخی، ز من باید سراییدن
که شور میکشان، در بزم هشیاران شود پیدا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.