گنجور

 
نظیری نیشابوری

پی تدارک تقصیر صبحدم برخیز

به بام میکده خورشید زد علم برخیز

گر از خمار سحرگاه سرگران شده‌ای

ز می عصا کن و از تکیه‌گاه غم برخیز

جماعتی گهر شب چراغ می طلبند

مگر نصیب تو گردد شبی تو هم برخیز

قبول زخم طلب خاصه مطیعانست

همین که بر تو کشیدند این رقم برخیز

حقیقت همه کس ثبت در جریده اوست

به سهو حرف نیفتاده از قلم برخیز

به سوی او چو روی گوش کن گران درتاز

به نزد او چو رسی لنگ کن قدم برخیز

قدح ز دست بلا ما مدام می نوشیم

تو کز لطیفه غم می کشی الم برخیز

تنک شراب هوایی به کوی عشق مگرد

ز پای زود درآیی ز جای کم برخیز

گره چو نافه «نظیری » ز نیم ما بر کار

تو همچو نکهت از آن زلف خم به خم برخیز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال‌الدین اسماعیل

چه داری ای دل؟ از این منزل ستم برخیز

چو شیرمردان از زیر بار غم برخیز

گذشت دور جوانی هنوز در خوابی

شب دراز بخفتی، سپیده دم برخیز

صدای نفخۀ صورت بگوش دل برسید

[...]

صائب تبریزی

سبک ز سینه ما ای غبار غم برخیز

ز همنشینی ما می کشی الم برخیز

سر قلم بشکن، مهر کن دهان دوات

به این سیاه دلان کم نشین و کم برخیز

گذشتن از سر گنج گهر سخاوت نیست

[...]

سیدای نسفی

برای پرسشم ای آهوی حرم برخیز

ز جای خود به خدا می دهم قسم برخیز

مکن به جان و دلم این همه ستم برخیز

سبک ز سینه من ای غبار غم برخیز

بیدل دهلوی

غبار ره شو و سرکوب صد حشم برخیز

شه قلمرو فقری به این علم برخیز

به فیض عام ز امید قطع نتوان ‌کرد

زبخت خفته میندیش و صبحدم برخیز

غبار دل به زمین نقش خواهدت بستن

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه