ببند دست و می از شیشه در گلویم ریز
که من به قول دف و چنگ نشکنم پرهیز
غبار بر می همچون زلال ننشیند
قضا ز بام به غربال گو بلا می بیز
ز هول صور سرافیل بی خبر مانیم
چو دامن تو بگیریم روز رستاخیز
ببخش جاذبه یی تا ز خود برون آییم
که نیست غیرگریبان چاک دست آویز
به دام و قید تو آییم و در تو نیست شدیم
که از کمند تو جز در تو نیست روی گریز
تو را به کشتن ما خجلت و محابا نیست
که هست گردن ما نرم و تیغ قهر تو نیز
کنون نیاز ریایی ما بر آتش نه
که سوی روضه نیاریم کاه دودانگیز
چگونه ساعد شیرین به گردن اندازد
جفاکشی که به گردن همی کشد شبدیز
«نظیری » از تو قدح برنبید تنگ شده
تو در کنار نمی گنجی از میان برخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق انسانی و جاذبههای عاشقانه میپردازد. شاعر از می و خاطرات گذشته میگوید و به نظر میرسد که در پی رهایی از قید و بندهای دنیا و جاذبههای ظاهری است. او در عین حال به روز رستاخیز و لحظات آخرت اشاره میکند و از خداوند طلب عذرخواهی و بخشش دارد. شاعر به خوبی حس تضاد بین عشق و مصائب را به تصویر کشیده و از زیباییهای عشق و دردهای ناشی از آن سخن میگوید. به طور کلی، شعر بحثی عمیق درباره عشق، قید و بندها، و جستجوی رهایی از دنیا را متجلی میکند.
هوش مصنوعی: بسته کن دست و شراب را در گلویم بریز، زیرا من به خاطر صدای دف و چنگ از شکستن پرهیز نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: غبار بر روی می مانند زلال نمینشیند، حکم تقدیر از بالای بام به مانند غربال دائم در حال افراز است، بگو که بلا چقدر بیرحم است.
هوش مصنوعی: ما در روز رستاخیز، وقتی دامن تو را بگیریم، از ترس صدای صور سرافیل بیخبر خواهیم ماند.
هوش مصنوعی: ببخش جذابیتی را که باعث میشود از خود خارج شویم، چون جز گریبان پارهام چیزی برای چنگ زدن ندارم.
هوش مصنوعی: ما در دام و قید تو افتادهایم و نمیتوانیم از آن رهایی یابیم، چرا که جز تو هیچ راه فراری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تو برای کشتن ما شرم و تردیدی نداری، چون گردن ما نرم است و تیغ قهر تو هم همینطور.
هوش مصنوعی: اکنون نیاز نفاق و ریاکارانه ما به حدی است که بهتر است به آتش رویم و به باغ بهشت نرویم؛ چرا که مانند کاه در دود غرق خواهیم شد.
هوش مصنوعی: چگونه میتواند دستان لطیف و شیرین کسی، بر گردن بیفتد و او را تحمل کند در حالی که خود در حال زحمت و سختی است؟
هوش مصنوعی: نظیری از تو دیده نمیشود، در کنار تو تنگ شدهام، از وسط برخیز و کمی جا باز کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همی برآیم با آن که برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز
چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان
چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز
نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز
یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
مرا ز رفتن معشوق دیده لؤلؤ ریز
ورا ز آمدن شب سپهر لؤلؤ ساز
چهار چیز همی خواهم از خدای ترا
بگویم ار تو بگویی که آن چهار چه چیز
به پات اندر خار و به دستت اندر مار
به ریشت اندر هار و به سبلت اندر تیز
زمن به قهر جدا کرد روزگار سه چیز
چنان سه چیز که مانند آن ندانم نیز
یکی لباس جوانی دوم امید و امل
سیم حلاوت دیدار دوستان عزیز
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.