گنجور

 
نظیری نیشابوری

آمد سحر که دیر و حرم رفت و رو کنند

تا بازم از نصیب چه خون در سبو کنند

ما قابل نشاط و شکرخنده نیستیم

تا شهد خوشگوار که را در گلو کنند

آنان که تنگ ظرفی ما را شنیده اند

می بهر آزمایش ما جستجو کنند

آلودگی به گریه ز دامان نمی رود

دلق مرا به سیل مگر شست و شو کنند

تصدیع کم کشند گل و باده تا به کی

در کار بی دماغی ما آبرو کنند

کو زخم عاشقانه که در جلوه گاه حسن

صد چاک دل به تار نگاهی رفو کنند

تو کار دل به غمزه معشوق واگذار

بی طاقتی مکن که نکویان نکو کنند

حق عطای عشق نسازند هیچ ادا

گر خلق عمر در سر این گفت وگو کنند

دیگر ز آب دیده «نظیری » به خون نشست

چندان نماند دل که غم و غصه بو کنند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

تا زنده ایم بر من و تو گفتگو کنند

از بعد ما حدیث من و تو نکو کنند

چون روزگار کش همه کس ذم همیکند

وانگه چو در گذشت همه یاد او کنند

بابافغانی

وقتست ای حریف که می در سبو کنند

دردیکشان بمنزل مقصود رو کنند

ما جوی شیر و قصر زبرجد گذاشتیم

ساقی بگو که میکده را رفت و رو کنند

می ده که وضع میکده بی مصلحت نشد

[...]

محتشم کاشانی

آسودگان چو نشئه درد آرزو کنند

آیند و خاک کشتهٔ تیغ تو بو کنند

یک دم اگر ستم نکنی میرم از الم

بیچاره آن کسان که به لطف تو خو کنند

ای دل رسی چه بر در بیت‌الحرام وصل

[...]

نظیری نیشابوری

زان خم که زاهدان به قدم آب جو کنند

شوریدگان صومعه می در سبو کنند

یابند جمله مهر سلیمان و جام جم

گر خاک راه میکده را رفت و رو کنند

در خشت و سنگ میکده دیدم معاینه

[...]

عرفی

کاش آن کسان که منعم از آن تند خو کنند

صد دل نموده وام و نیم نگاهی به او کنند

این تشنگی به جام و قدح کم نمی شود

با ساقیان بگو که فکر سبو کنند

این است التماس که ما را پس از وفات

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه