من آن صیدم که هرکس را نظر بر حال من افتد
ز بس زخم دلم کاریست در دنبال من افتد
شکارت خوش برآید چون که از منزل برون آیی
نگاهت جانب مرغ همایون فال من افتد
نیم مرغی که بس دشوار باشد صید من کردن
ز بس سستم، گره از بال من در بال من افتد
از آن برجم که هرگه عقده یی در پیش چرخ آید
ز دوران ماه من ماند ز گردش سال من افتد
بزن بر نامه ام ای ابر محشر از کرم برقی
که می ترسم ملک را چشم بر اعمال من افتد
به قاتل خون خود پیش از سئوال حشر می بخشم
که در شرمندگی می ترسم از اهمال من افتد
مرا گستاخ گویی هاست در مجلس نخواهد شد
که دایم بند حسرت بر زبان لال من افتد
مران از گوشه چشمم که از عالم همین دارم
که در هر شادی و غم قبله آمال من افتد
بسی پرشوق می آید «نظیری » کعبه می ترسم
بتی ناگه ز طاق از شوق استقبال من افتد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نمی خواهم نقاب از صورت احوال من افتد
که در جمعیت دلها خلل از حال من افتد
مرا بی حاصلی برده است از یاد چمن پیرا
مگر ابری به فکر سبزه پامال من افتد
سپهر از خرده بینی می شمارد دانه روزی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.