گنجور

 
نظیری نیشابوری

آن بخت فتنه جو که تو دیدی به خواب شد

وان دل که بود سخت تر از خاره آب شد

گلگونه هوا و هوس رنگ واگذاشت

خال و خط عروس طبیعت خراب شد

دل را که حرف سوختگان داغ کرده بود

می رفت تا بر آتش ایشان کباب شد

در بحر شوق کشتی دل ریسمان برید

در کوی یار خیمه تن بی طناب شد

این بو ز سنبل و گل هر کشوری نخاست

تا در خطا کدام گیا مشک ناب شد

دایم کسی به قافله بودست پاسبان

بیدار شو که چشم رفیقان به خواب شد

خشکی لب به تشنه لبان آب می دهد

تا مستعد شدیم دعا مستجاب شد

مستی چه خوب کرد که این پرده برگرفت

رخساره حقیقت ما بی نقاب شد

تاریخ واقعات شهان نانوشته ماند

افسانه ای که گفت «نظیری » کتاب شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

در مهر ماه زهدم و دینم خراب شد

ایمان و کفر من همه رود و شراب شد

زهدم منافقی شد و دینم مشعبدی

تحقیقها نمایش و آبم سراب شد

ایمان و کفر چون می و آب زلال بود

[...]

خاقانی

آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد

و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد

سرو سعادت از تف خذلان زگال گشت

و اکنون بر آن زگال جگرها کباب شد

از سیل اشک بر سر طوفان واقعه

[...]

سید حسن غزنوی

ماه تمام ملک به زیر نقاب شد

آب حیات شرع دریغا سراب شد

سروی ز بوستان معانی فرو شکست

برجی ز آسمان معالی خراب شد

کور و کبود مردمک چشم مردمی

[...]

مولانا

صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد

صد بحر سلطنت ز تطاول سراب شد

صد برج حرص و بخل به خندق دراوفتاد

صد بخت نیم خواب به کلی به خواب شد

آن شاهراه غیب بر آن قوم بسته بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه