ماه تمام ملک به زیر نقاب شد
آب حیات شرع دریغا سراب شد
سروی ز بوستان معانی فرو شکست
برجی ز آسمان معالی خراب شد
کور و کبود مردمک چشم مردمی
چون تیز بنگریست گرفتار خواب شد
بگری به ماتم ملکی کز فراق او
در سنگ خاره دیده آتش پر آب شد
حقا که برفلک دل روز از غمش بسوخت
والله که در هوا جگر شب کباب شد
با شاه گفته بود که جانم فدات باد
بود آن دعا ز دل که چنین مستجاب شد
بر اختران ملک بسی شکر واجب است
کان مه فدای حضرت این آفتاب شد
از دل معین دولت و دین جان بشاه داد
مزد خدایگان و بزرگان بزرگ باد
قد چو سرو او شکن خیز ران گرفت
رخسار چون گلشن صف زعفران گرفت
دردا که رفت جان زمان در دل زمین
زان پس که طول و عرض زمین و زمان گرفت
گر پیر با جوان نکند دست در کمر
بس چرخ پیر چون کمر این جوان گرفت
چون ملک این جهان همه بگرفت پادشاه
او هم برفت مملکت آن جهان گرفت
نی نی از این سعادت اسلاف پاک را
تا مژده او رساند راه روان گرفت
آسان چو در نگیرد هرگز خدایگان
آسان به جان دیده و دل چون توان گرفت
توفیق عزم بین که چو عیسی عقیله را
بگذاشت بر زمین و ره آسمان گرفت
از دل معین دولت و دین جاه به شاه داد
مزد خدایگان و بزرگان بزرگ باد
گر کوه سنگ دل به مثل دیده داردی
بر تربت مبارک او خون بباردی
شاهی بنالدی و ممالک بگریدی
مردی بچاوردی؟ و جوانی بزاردی
دولت بگریدی و مروت بپیچدی
ملکت بنالدی و سعادت بزاردی
بر روی خود زمین نم دیگر براندی
در پشت خم فلک و سعادت بزاردی
گرداندی امل که برآن سر اجل چه کرد
تخم امید تا به قیامت نکاردی
مردی نبود مردن و هم مرد نیستی
گر صد هزار سال چنوئی نیاردی
در خواب دیده بود کزین شعر آبدار
نامی برای او را باقی گذاردی
بس مشتری به خامه زرین آفتاب
بر صفحه چو سیم قمر این نگاردی
از دل معین دولت و دین جان به شاه داد
مزد خدایگان و بزرگان بزرگ باد
گلبن شنو که از چمن جان بر اوفتاد
اختر نگر که از فلک دین در اوفتاد
در هجر شست قبضه آن شاه شیر دل
هم پر ز تیر و هم کمر از خنجر اوفتاد
از خلق و خلق گلشکرش بود اینکه گفت
کاتش در آن گلاب و در آن شکر اوفتاد
منت خدای را که ملکشاه ما بیافت
آن آرزو که در دل اسکندر اوفتاد
پای امیر ار فلک از جای خویش برد
چون شاه عالمش خضری بر سر اوفتاد
خورشید را بدان که چو هر کوکبی نبود
یاقوت را بدانکه چون او گوهر اوفتاد
روشن شود حیات ابد را چو شهریار
از خسروان بعهد زیادت بر اوفتاد
از دل معین دولت و دین جان به شاه داد
مزد خدایگان و بزرگان بزرگ باد
دایم علاء دولت و دین کامکار باد
عمری دراز آمده و روزگار باد
گر سوده شد نگینی درخاتم جلال
تاج سر ملوک جهان یادگار باد
ورتیره گشت ماهی از سایه زمین
خورشید ملک در کنف کردگار باد
ور خشک شد نهالی از باغ مملکت
اصلش همیشه سبز وتر و میوه دار باد
ور چشمه ای فرو شد الحق دریغ بود
بحر هزار چشمه گهر در کنار باد
مخدوم زادگان و بزرگان که حاضراند
هر یک درین صواب بدین کار و بار باد
چشم همه به صورت این شه قریر باد
ملک همه به دولت او برقرار باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره اندوه و ماتم ناشی از فقدان یک پادشاه بزرگ است. شاعر به زیباییهای ملک، نور ماه، و سادگیهای انسانها اشاره میکند و نسبت به وضعیت کنونی جامعه ابراز نگرانی میکند. او توصیف میکند که دیگر هیچ چیز مانند گذشته نیست و درد و رنج در دل مردم نشسته است. آرزوی پادشاهان بزرگ و نامآور را بیان میکند که در دلها جاودانه خواهند ماند و امید به برقراری دوباره دولت و عزت را در دلها زنده میکند. شاعر به ویژگیهای شاه اشاره میکند و از خداوند میخواهد که عمر و برکت به ملکش دهد و در نهایت از بزرگان و خادمان دربار خواسته میشود که در این مسیر کوشا باشند.
هوش مصنوعی: ماه کامل در آسمان پنهان شد و زیباییها و حقیقتها از بین رفتند. آب حیات و قوانینی که میبایست زندگی را زنده نگهدارند، حالا به یک سراب تبدیل شدهاند که فقط ظاهری فریبنده دارد.
هوش مصنوعی: سروی از باغ معانی به زمین افتاد و برجی از آسمان بلندتر و عظیمتر نیز ویران شد.
هوش مصنوعی: افرادی که چشم و دلشان نسبت به حقایق بسته است، وقتی به عمق مسائل نگاه کنند، به خواب غفلت میروند و از درک واقعیتها باز میمانند.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری کسی بزرگ و باارزش، از شدت غم و اندوه چشمانم مانند سنگی سخت سوزان و پر از آب شده است.
هوش مصنوعی: به راستی که دل روز به خاطر غم او در آسمان سوخته و قسم به خدا که جگر شب نیز بر اثر دوندگی و دلتنگی از او کباب شده است.
هوش مصنوعی: او به شاه گفته بود که جانم را برایت فدای تو میکنم، و این دعا از دل او بهگونهای حقیقی بیان شده بود که به چنین توفیقی دست یافت.
هوش مصنوعی: بسیاری از ستارهها باید شکرگزار باشند، زیرا آن ماه به خاطر وجود این خورشید به بربودگی رفته است.
هوش مصنوعی: از دل معین، جانش را به شاه تقدیم کرد و مزد خداوند و بزرگان را با عظمت و ارجمندی ستایش کرد.
هوش مصنوعی: قد او به بلندای سرو و شانههایش به نرمی حیات است، و چهرهاش مانند گلزار زعفران زیبایی و زینت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: چه اندوهی که روح زمان در دل زمین ناپدید شد، و پس از آن بود که ابعاد زمین و زمان تغییر کرد.
هوش مصنوعی: اگر فردی مسن با جوانی همکاری نکند و دست بر کمر او نگذارد، پس این چرخش زندگی و زمان مانند کمر این جوان را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: وقتی که خداوند این جهان را به دست گرفت، پادشاه آن نیز از دست رفت و خداوند فرمانروایی جهان دیگر را به دست آورد.
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی نیاکان پاک ما به ما رسید و در نتیجه این خبر خوب به ما رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به راحتی در درونش آرامش پیدا کند، دیگر دستیابی به آن آرامش برایش سخت و دشوار نخواهد بود. به این ترتیب، اگر دل و جان به آرامش برسند، هر چیز دیگری نیز به آسانی به دست میآید.
هوش مصنوعی: عزم و ارادهای قوی داشته باش که مانند عیسی، انسانهای با استعداد را از زمین جدا کرده و به سمت آسمان هدایت کنی.
هوش مصنوعی: از دل معین، هم از ثروت و هم از ایمان، جاه و مقام را به پادشاه واگذار کرد. برای بزرگان و خدایگان، بزرگی و جایگاه بالا آرزو میکنم.
هوش مصنوعی: اگر کوه سنگی دل به مانند چشمی داشت، بر قبر او خون میریخت.
هوش مصنوعی: آیا تو به خاطر پادشاهی از مردم ناله میکنی و سرزمینها را به گریه آوردهای؟ آیا مردی را از غم تحمل کردی و جوانی به دنیا آوردی؟
هوش مصنوعی: خوشبختی و خوشرفتاری از بین رفته و کشور در غم و اندوه است.
هوش مصنوعی: بر روی زمین دیگر نمیتوانی براندازی و در پس قوس آسمان، خوشبختی را به وجود آوردی.
هوش مصنوعی: تو آرزوهایت را به کار انداختی، اما نمیدانی سرنوشت چه بر سر آن خواهد آورد. با وجود اینکه امیدوار بودی، آیا عملاً اقدام کردی تا در آینده ثمرهاش را ببینی؟
هوش مصنوعی: هیچ مردی نیست که هم بمیرد و هم زنده هم باشد. اگرچه صدها هزار سال اینطور باذنبه তোম chéile پایداری.
هوش مصنوعی: در خواب دیده بود که به خاطر این شعر زیبا، نامی برای او بر جای گذاشتهای.
هوش مصنوعی: بسیاری از مشتریان با باران طلایی آفتاب، بر صفحهای که مانند نقره است، این تصویر زیبا را ترسیم کردند.
هوش مصنوعی: از دل معین که همواره حامی دولت و دین بوده است، جان خود را به شاه داده و برای خدایان و بزرگان آرزوی بزرگی و عظمت دارد.
هوش مصنوعی: بشنو از گلی که از باغ زندگی جدا شده و به زمین افتاده است. به ستارهای که از آسمان دین رها شده و به زمین سقوط کرده است نگاه کن.
هوش مصنوعی: در دوری از معشوق، هم شیر دل آن پادشاه در خون غرق شد و هم کمربند او به خاطر ضربهای از خنجرش افتاد.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که زیبایی و لطافت گلاب و شکر به خاطر وجود معشوق و دلربایی اوست. در واقع، زیبایی و جذابیت گل و شیرینی شیرینیها به عشق و دلربایی او مرتبط است.
هوش مصنوعی: خدا را شکر میکنم که فرمانروای ما، ملکشاه، به آرزویی دست پیدا کرد که اسکندر در دل خود داشت.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت امیر از جای خود حرکت کند، مثل اینکه فرشتۀ مرگ بر سر او سایه افکنده باشد.
هوش مصنوعی: خورشید را بشناس، چون هر ستارهای نیست، و یاقوت را بشناس، زیرا مانند او، دُرّ و گوهر بینظیری است.
هوش مصنوعی: زندگی ابدی مانند شهریاری بزرگ روشن میشود، هنگامی که برتری و قدرت از دیگر پادشاهان به او میرسد.
هوش مصنوعی: از دل و جان خود برای خدمت به شاه و بزرگانی که خداوند آنها را ارجمند ساخته است، تقدیم کرد.
هوش مصنوعی: براساس این بیت، فردی دعا میکند که دولت و دین، همواره در اوج و در بهترین وضعیت باشند و برای او عمری طولانی و خوشی به ارمغان بیاورند.
هوش مصنوعی: اگر نگینی که در خاتم جواهر تاج سلطنت پادشاهان جهان قرار دارد، گم شده باشد، یاد آن همیشه باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: ماهی در سایه زمین، از تابش خورشید پادشاه به زیر بالای خداوند پنهان شد.
هوش مصنوعی: اگر نهالی از باغ کشور خشک شود، امیدوارم همیشه ریشهاش سبز و با طراوت و پرثمر باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر چشمهای به دریا بیفتد، واقعاً تأسفآور خواهد بود چون در کنار باد، دریا هزار چشمه و گوهری دارد.
هوش مصنوعی: مردم بزرگ و صاحبمنزلت که در این زمینه حاضرند، هر یک با کار و فعالیت خود، برکاتی برای این موضوع ایجاد کنند.
هوش مصنوعی: همه به زیبایی این شاه نگاه میکنند و امیدوارند که سلطنت او همیشه پایدار و برقرار بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.