در خون دیده گشته تنم بسمل تو نیست
زین مرحمت ملاف که کار دل تو نیست
از آبگینه حوصله ما تنک تر است
صبر از دلی طلب که درو منزل تو نیست
گویا دوانده ریشه نهال محبتم
می بینم از تو آن چه در آب و گل تو نیست
زین پیش شیشه دل ما هم ز سنگ بود
بی نسبت، آشنا دل ما با دل تو نیست
بی یار مانده روی تو از بیم خوی تو
ورنه کدام کس که دلش مایل تو نیست
بس جانگداز می گذرد سرگذشت شمع
پروانه نسوخته در محفل تو نیست
خون تو را چه قدر «نظیری » خموش باش
این بس که دعوی از طرف قاتل تو نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از درد و رنج عشق و جدایی سخن میگوید. او احساس میکند که وجودش بیحضور معشوقش بیمار و زخمی است. صبر و تحمل او به پایان رسیده و در دل او جایی برای معشوق وجود ندارد. او به محبتی اشاره میکند که در وجودش ریشه دوانده اما همچنان آنچه از معشوق در ذهن دارد، دور از واقعیت است. شاعر از شفافیت و fragility شیشه دلش میگوید و بیان میکند که دلش ارتباطی با دل معشوق ندارد. در نهایت، او به درد و رنجی که پیش روی شمع و پروانه است اشاره میکند و از معشوق میخواهد در مورد حالش سکوت کند. این شعر حس عمیق اندوه و عشق ناکام را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در حالتی از درد و رنج به سر میبرم و خونریزی از چشمانم در آمده، اما این زخم و رنجی که در من وجود دارد به خاطر محبت تو نیست؛ زیرا کار دلم و احساساتم به نحوی دیگر است و تو در این وضعیت نقشی نداری.
هوش مصنوعی: حوصله ما مانند شیشه است که خیلی نازک و شکننده است، صبر ما کم است و دلی که از تو دور است، هرگز آرامش نمییابد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد ریشه عشق من به تو در عمق وجود تو به خوبی رشد کرده است، در حالی که من در تو چیزهایی میبینم که در وجود مادی و ظاهریات وجود ندارد.
هوش مصنوعی: قبل از این، دل ما مانند شیشهای بود که به سنگ تشبیه میشد، اما اکنون نمیتوان آن را به کسی نسبت داد. دل ما هیچ ارتباطی با دل تو ندارد.
هوش مصنوعی: تنها ماندهام و به خاطر ویژگیهای خودت از تو دوری میکنم، وگرنه کسی نیست که دلش به سمت تو کشیده نشود.
هوش مصنوعی: سرگذشت شمع و پروانه بسیار دردناک است، اما این داستان در محفل تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خون تو چه ارزش و اهمیتی دارد؟ ای «نظیری»، آرام باش؛ چون ادعایی از جانب قاتلت وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آتشکده دلی که درو منزل تو نیست
بتخانه کعبه یی که درو محمل تو نیست
مردن در آرزوی تو خوشتر ز عمر خضر
خود زنده نیست آنکه دلش مایل تو نیست
چون در میان گرمروان سر در آورد؟
[...]
تخمی است دوستی که در آب و گل تو نیست
شمعی است روی گرم که در محفل تو نیست
چون سرو در سراسر این باغ دلفریب
آزاده ای کجاست که پا در گل تو نیست؟
در کان عقل و مخزن عشق و بساط حسن
[...]
جز جور کار طبع به کین مایل تو نیست
تخمیست دوستی که در آب و گل تو نیست
آن صید افکنی تو که روحالقدس سزد
در خاک و خون تپد که چرا بسمل تو نیست
گفتی چه جویی از در دلها عبث مرا
[...]
برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل
ناصح ترا چکار، دل من دل تو نیست
دادی نویدی وصلم و خرسند نیستم
[...]
با آنکه هیچ میل کسی در دل تو نیست
کس نیست در جهان که دلش مایل تو نیست
گر داشت بود شامل حال رقیب هم
عیب تو نیست رحمی اگر در دل تو نیست
ای بحر عشق تا چه خطرناک لجه ای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.