خبر ما که برد باز بدان لعبت مست
کاندران حقه که سرّیکه نهفتیم شکست
که بمژگان سپرد غمزه و گهگاه بزلف
سر سربسته ما بین که رود دست بدست
قاتلم زحمت یک تیرنگه بیش نداد
ترک بیمار کمانکش نگر و قوت شست
ساقیا پر شده پیمانه ام از درد خمار
باده گر صاف و اگر در دیده هرچه که هست
شربتی گر زلب لعل تو نوشم تا حشر
مدعی باشم اگر شهد شناسم زکبست
دگر ای ترک کماندار مرنجان بازو
که نمانده است بجان تیر ترا جای نشست
چشم او کشتن عشاق بفردا نگذاشت
فکر فردا نکند مغبچه باده پرست
ناز چشم تو برم کز دل من جست نشان
هر خدنگ مژه گر زجله ابروی تو جست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عشق و حسرت اشاره دارد. شاعر از زیباییهای معشوق خود، به ویژه چشمان و موی او، سخن میگوید و تأثیر عمیق این زیباییها بر دل و جانش را توصیف میکند. او از درد و شوق ناشی از عشق و خاطرات تلخ و شیرین یاد میکند و میگوید که حتی در میانهٔ اندوه، میل به نوشیدنی و خوشیهای زندگی را احساس میکند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که زیبایی معشوقش برای او جایگزینی ندارد و عشقش او را به شدت مجذوب کرده است.
هوش مصنوعی: خبر ما به گوش باز میرسد که آن معشوق مست در بین ما دروغی را که پنهان کرده بود، فاش کرد.
هوش مصنوعی: عشق و جذبه با چشمان زیبا و نازک که گاهی از زیر موهایش نمایان میشود، به من میرسد و دست من را به دست خود میگیرد.
هوش مصنوعی: او به خاطر یک تیر، مرا به قتل رساند، اما این کماندار رنجور، فقط نگاهی به کمانش انداخت و قدرت انگشتانش را نشان داد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، پیمانهام از درد و کمبود نوشیدنی پر شده است. اگر بادهای که در آن ریختهای صاف و زلال باشد، هر چه در دیده و نظر من وجود دارد، به آن چه میخواهم نزدیکتر میشود.
هوش مصنوعی: اگر از لبت شربتی بنوشم، تا روز قیامت خواهم توانست از عشق تو سخن بگویم، حتی اگر طعم عسل را هم بدانم.
هوش مصنوعی: ای کماندار ترک، دیگر مرا ناراحت نکن! چرا که تیر تو دیگر جایی برای نشستن در جان من ندارد.
هوش مصنوعی: چشمان او باعث شد که عاشقان به فردا فکر نکنند و نتوانند به آینده بیاندیشند، زیرا او در حال حاضر مست و دلربا است.
هوش مصنوعی: زیبایی چشم تو چنان است که قلب من نشان عشق را از آن میگیرد، و اگر تیرکمان مژههای تو به سوی کسی پرتاب شود، آن تیر زهرایی و قوی خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شور در شهر فکند آن بت زُنّارپرست
چون خرامان ز خرابات برون آمد مست
پردهٔ راز دریده، قدحِ می در کف
شربت کفر چشیده، عَلَم کفر به دست
شده بیرون ز در نیستی از هستی خویش
[...]
آنکه در صدر قضا تا به حکومت بنشست
چنگ بازی بمثل سینه کبکی بنخست
وانکه تا او در انصاف گشودست ز بیم
پشت ظالم بشکست و نفس فتنه ببست
دیده اکنون نتواند که کند هیچ زنا
[...]
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
صنما بسته آنم که در این منزل تست
خبری یابم زان زلف شکسته به درست
درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست
هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست
دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت
[...]
یار میخواره من دی قدحی باده به دست
با حریفان ز خرابات برون آمد مست
بر در صومعه بنشست و سلامی در داد
سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست
دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.